گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۹

 

گفتم به دل که ای دل دانی که در چه کاریم

چون زلف خوب رویان آشفته روزگاریم

نه یار در بر ما نه دل به دست داریم

با خون دیده و دل روزی همی گذاریم

یک دم نظر به حالم از لطف خویشتن کن

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۲

 

نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم

درخلوتی چنین خوش پیوسته با نگاریم

جام شراب نوشیم شادی روی ساقی

رندیم و لاابالی کاری دگر نداریم

گر شاهدی بیابیم لعل لبش ببوسیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
sunny dark_mode