گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۳

 

گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم

هم باد برین آید و هم باد فرودین

رودکی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۱ - ستایش شهریار

 

ای تاخته از غزنین ناگه زده بر سقسین

چونان که به صید اندر بر کبک زند شاهین

در زیر عنان تو آن ابر فلک جولان

در زیر رکاب تو آن برق نجوم آگین

بر باره چو گردون رانده همه شب چون مه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در مدح امین الدین محمد

 

ای دو لب تو بستد ای دو رخ تو نسرین

نسرین تو پر سنبل در بسد تو پروین

هستم ز دل و دیده ای به ز دل و دیده

بیچاره آن بسد نظاره آن نسرین

ای ترک بدیع آئین عشقم تو شد آئینم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در وصف دلدار

 

ای پشت دل خسرو ای کام دل شیرین

ای سرخ سرخسی رو ای شوخ خوش شیرین

بسته کمری داری همچون کمر خسرو

بر سر کلهی داری چون تاج سر شیرین

فرهاد بگه گاهی شیرین بکف آوردی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - مثلث

 

در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین

شکر ز لبش می‌چین، تا چند ز کفر و دین؟

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۳

 

ای سنجق نصرالله وی مشعله یاسین

یا رب چه سبک روحی بر چشم و سرم بنشین

ای تاج هنرمندی معراج خردمندی

تعریف چه می‌باید چون جمله توی تعیین

هر ذره که می جنبد هر برگ که می خنبد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۰

 

در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین

با زنگیکان امشب در عشرت جان بنشین

خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته

اسرار به هم گفته شاباش زهی آیین

یاران بشوریده با جان بسوزیده

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۱

 

از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین

ماننده کاریزی بی‌تیشه و بی‌میتین

دل روی سوی جان کرد کای عاشق و ای پردرد

بر روزن دلبر رو در خانه خود منشین

ای خواجه سودایی می باش تو صحرایی

[...]

مولانا
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۰

 

بگشای در رحمت بر روی من مسکین

بردار ز لطف خود غم را ز دل غمگین

غمگین دل بیچاره بی کس شد و سرگردان

تا چند چنین باشی سرگشته دمی بنشین

بنشین ز هوس تا کی در گرد جهان گردی

[...]

جهان ملک خاتون
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۰

 

فی مقامی این کیف، این این

این علم، این حال، این عین

این فرق، این جمع، این بعد

این قرب، این وصل، این بین

ذاتنا عن وصف اطلاق و قید

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
sunny dark_mode