گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷

 

ترکی‌که دو لب شیرین چون شهد و شکر دارد

دو دایرهٔ مشکین بر طرف قمر دارد

خط بر رخ اوگویی بر ماه زره دارد

دل در بر اوگویی در سیم حَجَر دارد

سیّ و دوگهر بینم در تنک دهان او

[...]

امیر معزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

در هر شکنی آهم لختی زجگر دارد

زین نخل عجب دارم تا ریشه ثمر دارد

خوش خط شده زان حسنش کز سبزهٔ پشت لب

سرمشق خط یاقوت در مدنظر دارد

بر سر زندش فردا ز افسوس و پشیمانی

[...]

جویای تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

کی دیدهٔ تر دارد سوزی که جگر دارد؟

ما در دل شب دیدیم فیضی که سحر دارد

حسن کرمش ظاهر در صورت عصیان شد

از ابر عیان دیدیم فیضی که قمر دارد

جز بخل و حسد چیزی سرمایهٔ مردم نیست

[...]

سعیدا
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

افسرده دلان شورت نادیده بسر دارد

زین پردۀ شورانگیز خوش آنکه خبر دارد

عالم بدرت پویان دیدار ترا جویان

ربی ارنی گویان آهنگ سفر دارد

ای نفس عزاز بلی رو سجدۀ آدم کن

[...]

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode