گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶

 

حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن ای صانع بی‌آلت

صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت کای مُعطیِ بی‌حاجت

انگشتریِ حاجت مُهریست سلیمانی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸

 

بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت

پرباد چرا نبود سرمست چنین دولت

هر لحظه و هر ساعت بر کوری هشیاری

صد رطل درآشامم بی‌ساغر و بی‌آلت

مرغان هوایی را بازان خدایی را

[...]

مولانا
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم

 

فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم

صیاد زمرغان دگر بسته ترش داشت

شیخ بهایی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

سودای پریشانم یک عمر پریشان داشت

غافل که ززلف تو سودا زده سامان داشت

با مار سر زلفت عمریست که میسازم

گر صبر بسی ایوب در محنت کرمان داشت

ترجیح کجا دارد بر لعل تو آب خضر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode