گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۳

 

ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان

پروینت‌ بلای دل مرجانت‌ بلای جان

پشتم شده چون گردون اندر پی آن پروین

چشمم شده چون دریا اندر غم آن مرجان

دودی است مگر خطت‌گلبرگ در آن پیدا

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

تا دل بود ای دلبر تا جان بود ای جانان

با مهر تو دارم دل با عشق تو دارم جان

گر دل ببری شاید زیرا که تویی دلبر

ور جان ببری زیبد زیرا که تویی جانان

هوش از همه بستانی چون غمزه‌ کنی ناوک

[...]

امیر معزی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان

شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان

هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش

صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان

دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم

[...]

فلکی شروانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری

 

هان! ای دلِ عبرت‌بین! از دیده عِبَر کن! هان!

ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!

یک‌ره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن

وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران

خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی

[...]

خاقانی
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

چند از پی نان برپا در پیش کسان چون خوان

خاینده هردونی چون گوشت برای نان

ای روبه پرحیلت، تا کی چو سگان جویی

از بهر یکی من نان، دوری زیکی منان

تا چند کمیت می افتاده ترا در سر

[...]

سراج قمری
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۹

 

رو مذهب عاشق را برعکس روش‌ها دان

کز یار دروغی‌ها از صدق به و احسان

حال است محال او مزد است وبال او

عدل است همه ظلمش داد است از او بهتان

نرم است درشت او کعبه‌ست کنشت او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۱

 

دو چیز نخواهد بد در هر دو جهان می دان

از عاشق حق توبه وز باد هوا انبان

گر توبه شود دریا یک قطره نیابم من

ور خاک درآیم من آن خاک شود سوزان

در خاک تنم بنگر کز جان هواپیشه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نهم

 

بازآمدم از سلطان با طبل و علم، فرمان

سرمست و غزل‌گویان، اسرار ازل جویان

باز این دل دیوانه زنجیر همی برد

چون برق همی رخشد، مانند اسد غران

چون تیر همی پرد از قوس تنم، جانم

[...]

مولانا
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۵

 

نانش نه و خلق او را در هر دو جهان مهمان

ای دوست چنین باشد ایثار جوانمردان

همام تبریزی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۵

 

از درد منال ای دل چون نیست تو را درمان

هر درد بود در دل درد تو بود بر جان

هستی تو طبیب دل با کس نتوانم گفت

تو جانی و جان از دل چون درد کند پنهان

یا چاره دردم کن از وصل شبی جانا

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۰۴

 

در مرتبه ای جسمست در مرتبه ای روحست

در مرتبه ای جان است در مرتبه ای جانان

در مرتبه ای جام است در مرتبه ای باده

در مرتبه ای ساقی در مرتبه ای رندان

در مرتبه ای شاه است در مرتبه ای درویش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

دل با تو نظر دارد، اما نظری پنهان

ای مایه شادیها، ای دولت جاویدان

در جمله جهان گشتم، خوبان جهان دیدم

آنیست ترا، ای جان، برگوی: چه چیزست آن؟

می پویم و می مویم، پیوسته همی گویم :

[...]

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ساغر مه نو باشد خالی شده مپسند آن

ناگشته مه نو پر نوری ندهد پنهان

نشکفت دلم تا تو بر من ندمیدی دم

بی باد بهار اری غنچه نشود خندان

عشق تو خلاصم کرد از بند خردمندی

[...]

جامی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۲

 

ز نهار مکن ای جان این درد مرا درمان

این درد مرا درمان زنهار مکن ای جان

لطف ار کنی و احسان کن درد مرا افزون

کن درد مرا درمان لطف ار کنی و احسان

یکذره غم جانان خوشتر بود از صد جان

[...]

فیض کاشانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی

 

هان ای دل عبرت بین از دیده نگه کن هان

ایوان مداین را آیینهٔ عبرت دان

یک ره ز ره دجله منزل به مداین کن

وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران

از آتش حسرت بین بریان جگر دجله

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی

 

هان ای دل عبرت بین از دیده نگه کن هان

ایوان مداین را آیینهٔ عبرت دان

رضاقلی خان هدایت
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - نقطه پرگار

 

ای یوسف جان تا کی، در چاه تنی پنهان

برخیز و تماشا کن عشرتکده کنعان

ای طایر جان بگسل این رشته ز پای دل

تا موطن اصلی گیر پرواز از این زندان

افتاده در این غربت، دور از وطنی تا کی

[...]

افسر کرمانی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۲ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

اهل حرم خود را در کوفه ببین حیران

در کوفه ویرانه از دربدری گریان

دارند با ولادت آخر به تصدق نان

با آنکه نشد هرگز یک لحظه که در دوران

صامت بروجردی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۷ - غدیریه در مدح زوج بتول ابن عم رسول علی‌ علیه‌السلام

 

گر او نه همی کردی در حق رسل احسان

تا حشر نیاسودی نوح از الم طوفان

یوسف نشدی آزاد از زاویه زندان

یعقوب نمی‌کردی طی مرحله هجران

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode