گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸

 

چون من ز همه عالم ترسا بچه‌ای دارم

دانم که ز ترسایی هرگز نبود عارم

تا زلف چو زنارش دیدم به کنار مه

پیوسته میان خود بربسته به زنارم

تا از شکن زلفش شد کشف مرا صد سر

[...]

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۳

 

در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم

آیینه نخواهد دم ای وای ز گفتارم

در آب تو را بینم در آب زنم دستی

هم تیره شود آبم هم تیره شود کارم

ای دوست میان ما ای دوست نمی‌گنجد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۶

 

توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم

زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم

مجنون ز غم لیلی چون توبه نکرد ای جان

صد لیلی و صد مجنون درجست در اسرارم

بس بی‌سر و پا عشقی که عاشق و معشوقم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۷

 

من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم

هر چند که بی‌هوشم در کار تو هشیارم

با شیره فشارانت اندر چرش عشقم

پای از پی آن کوبم کانگور تو افشارم

تو پای همی‌بینی و انگور نمی‌بینی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۸

 

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم

زیرا که توی کارم زیرا که توی بارم

از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم

من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم

جان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۹

 

تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم

سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم

ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم

وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم

گر خویش منی یارا می بین که چه بی‌خویشم

[...]

مولانا
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم

اغیار نمی خواهم، من شیفته یارم

گویند که: در عشقش صد جان بجوی باشد

گر کار بجان آید، والله که خریدارم

فردا که قیامت بو، هرکس بر کس میشو

[...]

قاسم انوار
 
 
sunny dark_mode