گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵۱

 

آن کیست که می آید صد لشکر دل با او

درویش جمالش ما، سلطان دل ما او

بی صبح و شبی خواهم کو را غم خود گیرم

من گویم و او خندد، تنها من و تنها او

مستم ز خیال او من با وی و وی با من

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode