گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۳

 

نوروز بساط نو گسترد به گلزاران

در باغ بساط دی بربود چو عیاران

بشکفت بهار نو شرط است نگار نو

ما و می و یار نو بر دامن کهساران

خوش گشت کنون عالم شادند بنی‌آدم

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۵

 

نوروز بساط نو گسترد به گلزاران

وز باغ بساط دی بربود چو عیاران

بشکفت بهار نو شرط است شکار نو

ما و می و یار نو بر دامن کهساران

خوش‌گشت کنون عالم شادند بنی‌آدم

[...]

امیر معزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

ای نرگس مست تو برده دل هشیاران

با عقل خود اغیارند از عشق رخت یاران

زلف تو کند پیدا احوال پریشانم

چشم تو برد دل را با خانه بیماران

گر نیست ترا رحمت بر حالت من شاید

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

ای غمزه ی جادویت افسونگر بیماران

وی طرّه هندویت سر حلقه ی طرّاران

رویت بشب افروزی مهتاب سحر خیزان

زلفت بدلاویزی دلبند جگر خواران

گوئیکه دو ابرویت بیمار پرستانند

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode