گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم

در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است

بشتاب، که اندر نفس باز پسینم

فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد

[...]

عراقی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸

 

درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم

با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم

چشم همه آفاق به دیدار تو بینند

تا پردهٔ ز رخ برنکنی هیچ نبینم

تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست

[...]

اوحدی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

خوش آنکه تو شب خواب کنی من بنشینم

تا روز چراغی بنهم روی تو بینم

باشد به کمان خانه ابروی توام چشم

چشمان تو ناکرده ز هر گوشه کمینم

گاهی به تصور ز لبت بوسه ربایم

[...]

جامی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

من دشمن دین نیستم، اینگونه نبینم

من حامی دینم

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode