×
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم
بر وصل تو یکروز ببینی که: امیریم
ای سرو، که اسباب جوانی همه داری
با ما به جفا پنجه مینداز، که پیریم
گر تلخ شود کام دل ما چه تفاوت؟
[...]
رهی معیری » غزلها - جلد اول » چشمهٔ نور
هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناکتر از باد بهاریم
خاکیم و دلآویزتر از بوی عبیریم
از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
[...]