گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱

 

ای آنکه همیشه دل تو رادی جوید

طبع تو همه گرد در رادی پوید

چون ماه سخای تو همه جای بتابد

چون مشک عطای تو بهر جای ببوید

از سنگ بنام تو همی سوری خیزد

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

هر ساعتکی بط سخنی چند بگوید

در آب جهد جامه دگر بار بشوید

در آب کند گردن و در آب بروید

گوییکه همی چیزی در آب بجوید

منوچهری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۹ - در مذمت اهل سوق

 

روزی پسری با پدر خویش چنین گفت

کان مردک بازاری از آن زرق چه جوید

گفتا چه تفحص کنی احوال گروهی

کز گند طمعشان سگ صیاد نبوید

عاقل به چنان طایفهٔ دون نگراید

[...]

انوری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

 

هر کس که تقرب ز وصال تو نجوید

واندر ره ادراک جمال تو نپوید

فردا که شب وعده دیدار سر آید

رهبر نبود سوی تو چندان که نجوید

فردا که تو در گلشن فردوس خرامی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس

 

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید

هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید

شیخ بهایی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱

 

جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید

غیر از گل عباسی ازین باغ نروید

در پرده لبهاست، از آن جای زبان را

تا حرف غم عشق تو بی پرده نگوید

هر گام درین راه، تماشای جدایی است

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode