گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹۲

 

زین پس سر آن نیست که من زهد فروشم

ساقی، قدحی ده که به روی تو بنوشم

جایی که نیرزد به جوی دین درستم

این توبه صد جای شکسته چه فروشم؟

بس پیر خرابات که دیدم به شفاعت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۰

 

عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم

از ناله و زاری نتوان کرد خموشم

من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان

پیغام بده تا: ننشینند به گوشم

ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن

[...]

اوحدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

تا چند بشادی می غمهای تو نوشم

از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم

هر چند که زلفت دل من گوش ندارد

من سلسله ی زلف ترا حلقه بگوشم

عیبم مکن از دود دلم در جگر افتاد

[...]

خواجوی کرمانی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۹۶

 

شکر است که سجّاده درافتاد ز دوشم

تا من نتوانم که دگر زهد فروشم

دل هر نفسم پند همی داد که هش دار

المنّة لِلّه که نه دل ماند و نه هوشم

زین پس من و رندی و سر کوی خرابات

[...]

جلال عضد
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴

 

از شش جهتم شکوه زند موج خموشم

در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم

سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش

عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم

بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۵

 

از تلخ زبانان نشود پست خروشم

طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم

نم در دل میخانه خمارم نگذارد

گر جلوه ساقی نشود رهزن هوشم

چیزی نشود بر دل آزاده من بار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰۶

 

دستی که به جامی نشود رهزن هوشم

چون پایه تابوت گران است به دوشم

دستی که به احسان نکند حلقه بگوشم

چون پایه تابوت گران است به دوشم

فریاد من از سوختگیهاست چو آتش

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۷

 

زبن سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم

در راه تو افتاده سرم لیک به دوشم

چون موج‌گهر پای من و دامن حیرت

سعی طلبی بود که‌ کرد آبله پوشم

تغییر خیالی دهم و بگذرم از خویش

[...]

بیدل دهلوی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۷

 

چندیست که از زمزمه عشق خموشم

مطرب بزن آن پرده که چون نی بخروشم

خون میخورم و مهر خموشی بدهانم

وقتست که همچون خم لبریز بجوشم

لبریز چو شد خم زسرش باده بریزد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲

 

دوش از در می‌خانه کشیدند به دوشم

تا روز جزا مست ز کیفیت دوشم

چشمم به چه کار آید اگر ساده نبینم

کامم به چه خوش باشد اگر باده ننوشم

هم خاک در پیر مغان سرمهٔ چشمم

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی

 

هرچند که چون صورت دیوار خموشم

از یاد کسی هست درون پر ز خروشم

از تهمت و طعنم چه از این شهر برانی

زاهد ز تو این خانه که من خانه بدوشم

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - و برای او همچنین

 

چون من به بدن جامه تذویر نپوشم

آزار دلی ندهم و زهدی نفروشم

الا به ره دوستی دوست نکوشم

افسانه دوزخ همه باد است به گوشم

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode