گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

هرجا که بود یار و سرور است

غایب مشو از وی اگرت میل حضور است

زخم دل ما مرهم صبرست علاجش

وین مرهم زخمی است که با درد صبور است

معراج سعادت طلبی روی سوی عشق آر

[...]

اهلی شیرازی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

تا شمع دل، افروخته بزم حضور است

داغ غم عشق و سر من آتش طور است

غم بر کمر مور، نهد کوه گران را

در کشور لاغربدنان کار به زور است

ترسم که شوی خرج ره ای عقل گران جان

[...]

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

مه را که جهان گر همه پرماتم و شور است

او را شب سور است

یغمای جندقی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۳ - کرمک شبتاب

 

ای کرمک شب تاب سراپای تو نور است

پرواز تو یک سلسلهٔ غیب و حضور است

اقبال لاهوری
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - بعد ازکناره گیری از وزارت

 

غداری و مکاری و زور از من دور است

دولت همه غداری و مکاری و زور است

جهل‌است‌ و غرور است‌ در دولت‌ و زان در

بیرون‌ شود آن‌ را که‌ نه‌ جهل و نه غرور است

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode