امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۵
او می رود و عاشق مسکین گرانش
چون مرده که در سینه بود حسرت جانش
بی مهر سواری که عنان باز نپیچد
آویخته چندین دل خلقی به فغانش
ناخوش همی آزارد و یا طالب خونی ست
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۱
در باغ خرامید شبی آن بت مهوش
با غمزه چون ناوک و ابروی کمانکش
با قدّ چو سرو چمن و ساعد سیمین
با تیغ جفا دلبر و از می شده سرخوش
گفتا بزنم تیغ جفا بر تو و گفتم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۱۰ - مستزاد
با قد چو سرو و گل رخسار و لب لعل
ایساقی جانبخش
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۱۰ - مستزاد
خواهی که دهد ساقی جان ساغر نوشت
بر خلق مزن نیش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم
چنان ناچیز شو در خود که گر در آینه بینی
نیابی عکس خود با آن که بزدائی فراوانش
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶
کی دل به جهان بنگرد و ناز و نعیمش
چون آتش دل برنفروزد ز نسیمنش
آن غمزه که از یاد شهیدان طرب افزاست
بالله که به یک ناله توان کرد رحیمش
در محفل آن در ننشینم که ز حشمت
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴
زلفین تو تا مروحه دارند بر آتش
از آتش سودای تو دل گشته مشوش
خواهی که نسوزند ز سودای تو اسلام
هندوبچگان را منشان بر سر آتش
گیسوی تو شد سلسلهجنبان رقیبان
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۴ - خسرو دهلوی قُدِّسَ سِرُّه
بسیار بکوشم که بپوشم غم خود لیک
آتش چو بگیرد نتوان داشت نهانش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
در خرقه چو آتش زدی ای سالک عارف
جهدی کن و سر حلقهٔ رندان جهان باش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۹ - وحدت هندوستانی
خواهی که هما ظلّ همایون تو خواهد
سیمرغ صفت از نظر خلق نهان باش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۹ - وحدت هندوستانی
تا نفس ترا در به به در و خوار نسازد
در سایهٔ دیوار قناعت به امان باش
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
ای زلف تو چون خاطر عشاق مشوش
وی صفحهٔ رویت ز خط و خال منقش
موی تو به روی تو عبیریست به مجمر
خال تو به چهر تو سپندیست برآتش
روی تو حدیقهٔ گل اما گل بیخار
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
زلف تو چو دودآمد وچهر تو چوآتش
و از آتش ودود تو دلم گشته مشوش
جان ودلوهوش وخرد وصبر وتوانم
می بود وربود از کف من خال توهر شش
ماهی به رخ اما نبود ماه زره پوش
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱
میبود ابر باره یکی قلزم آتش
پرجوش و قوی هوش و جلوبند و سپهکش
میشد ز خر و شش ملکالموت مشوش
تا روح کرا زود کند قبض بنا خوش
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۷۵ - گوی سعادت
ای سرو قبا پوش من ای دلبر مهوش!
تا کی کنی از شانه سر زلف مشوش
بر کشتن من تیر نگاهی، ز تو کافی ست
بیهوده چرا؟ دست بری جانب ترکش
بی چشم خمارت چکنم باده گلرنگ؟
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - غدیریه ورودیه در ورود مسعود حضرت صابر علیشاه
هان عید غدیر آمدهای ساقی مهوش
وز خامه قدرت شده گل کشت منقش
ما راست ز غم دل چو دو زلف تو مشوش
بر خرمن غم خیز و بزن ز آب میآتش