گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۸

 

تا جلوهٔ بیرنگ تو بر قلب صور زد

تمثال ‌گرفت آینه در دست‌ و به در زد

همت به سواد طلبت ‌گرد جنون داشت

نُه چرخ ز بالیدن یک آبله سر زد

رفتی و نیاسود غبارم چه توان‌کرد

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۱

 

ساغر نزنم تا بتوان خون جگر زد

بر سر نزنم گل، چو توان دست به سر زد

گویا به چمن تند وزیده ست نسیمی

این مرغ گرفتار صفیری به اثر زد

پرداخته بودم ز سواد دو جهان چشم

[...]

حزین لاهیجی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

ای داورگیتی که بود شهرهٔ آفاق

چون مهر فلک هرکه به حان مهر تو و‌رزد

دارد رخم از خون جگر رنگ طبرخون

با آنکه بود شعر مرا طعم طبر زد

این پارسیان راکه به صد بیت ستودم

[...]

قاآنی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۱ - ورود آل عصمت به زمین کربلا

 

در ماریه خیمه چو شه جن و بشر زد

در عرش برین روح الامین دست به سر زد

نوح نجی از ماتم وی نوحه‌گر آمد

طوفان به جهان بار دگر ز اشک بصر زد

شد منفعل از فعل بشر بوالبشر از خلد

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode