گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - قصیده

 

ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام

چون بست ترا دست جهان دام بر اندام

ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ

چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام

ایام همه عالم از ایام تو خوش بود

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰

 

از دوست بمن دوش نشان آمد و پیغام

پیغام دل افروز و نشانهای غم انجام

از حسرت هجرانش بودم چو مه نو

از شادی پیغامش گشتم چو مه تام

هم وعده چنانست که یابد دل ازو باز

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - مدح سلطان و اظهار شکران

 

ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام

اقسام مکارم را بخشی است از آن نام

از امر تو و نهی تو گردون و زمانه

یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام

بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در مدح اقضی القضاة رکن الدین صاعد

 

ای طلعت میمون تو سر چشمه اجرام

وی عهد همایون تو سر دفتر ایام

ای خاتم تو دایره نقطه عصمت

وی مسند تو مردمک دیده اسلام

داغی شده برران فلک صاعد مسعود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم

 

امروز چنانی که غلام تو توان بود

در بند خم حلقه دام تو توان بود

چون باد صبا عاشق زلف تو توان شد

چون خاک زمین بنده گام تو توان بود

بر آهن تفتیده و در آتش سوزان

[...]

حمیدالدین بلخی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷

 

بستد ز من آن پسته دهن دل به دو بادام

از پسته و بادام که سازد به از او دام

چون پسته گشادم دهن اندر صفت او

باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام

تا ننگرد این دیده در آن روی چو خورشید

[...]

ادیب صابر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵

 

خورشید چو از حوت سوی خانه بهرام

بخرام از خانه سوی گلزار گه شام

زان پیش که آغاز کند خوی تو خامی

برخیز به گه ساقی و پیش آر می خام

تو یار شو ای یار اگر دهر نشد یار

[...]

مجد همگر
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

یک جام به جانی دهد آن ساقی خودکام

المنة لله، زهی بخت و سرانجام؟

این جام تو اندر دو جهان مقصد اقصاست

انعام تو عامست ولی کی شود این عام؟

آشفته آن غمزه دل عالم و عامی

[...]

قاسم انوار
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسبع

 

شاها تو همانی که برین صفحه ایام

در اول حال از تو رقم شد خط اسلام

پیش از تو ز اسلام نمی برد کسی نام

حالا که جهان یافته با شرع تو آرام

گر جمعی پریشان سیه نامه بد نام

[...]

فضولی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » مرثیه شاه شهدا گوهر دریای امامت حضرت حسین بن علی «ع »

 

روز، آتش آهی است که خیزد ز دل شام

شب، خاک سیاهی است که بر سر کند ایام!

واعظ قزوینی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸

 

در پهنه میدان فلک فارس بهرام

چون ترک عدوکام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۹

 

ای قافله سالار به تزئین ره انجام

ز اندیشه آهنگ جرس باز گسل کام

کز ماریه ما خیل مصیبت زده تا شام

از سینه شوریده خروش فلک انجام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۸

 

ترسم که کند خاک عزا بر سر ایام

سوگ تو سرانجام

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱

 

پرداختمی پهنه به انگیز ره انجام

از ماریه تا شام

یغمای جندقی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰

 

در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام

عشاق تو فارغ ز پرستیدن اصنام

آن جا که جمال تو نه تغییر و نه تبدیل

وان جا که وجود تو نه آغاز و نه انجام

در مژده گذر کن که دمی در بدنش روح

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب اللّه ثراه‌ گوید

 

در شهر ری امسال به هرسو که نهم گام

هر کس صنمی دارد گلچهر و گل‌اندام

هر شام‌کشد تنگ در آغوشش تا صبح

هر صبح زند چنگ به‌گیسویش تا شام

من یار ندارم چکنم جز که خورم غم

[...]

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۷

 

باز آی و مرا از قفس غم بگسل دام

زان بیش که ناکام

صفایی جندقی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

آنکس که شود کشته ز تیغ تو گلندام

کارش بود از جمله عشاق تو بر کام

رو کرده بر او بخت پسندیده ز ایام

روزی رسد آیا بمن از لعل تو پیغام

بر قتل صفی باش که فردا کنم اقدام

[...]

صفی علیشاه
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

این کودک نه ساله که مشروطه شدش نام

یک لحظه ز خون ریختنش کی بود آرام

کودک نشنیدستم کاندر بغل مام

با خون دل خلق بشوید سر و اندام

ادیب الممالک
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دام

بر دانه و دامت من و مرغان حرم رام

میم دهن و جیم خم زلف سیاهت

کرده الف قامتم از بار الم لام

ابروی تو و موی توام قبله و زناز

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode