گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

کامم ز جهان گوهر نایاب برآمد

نانم ز صدف خشکتر از آب برآمد

بر کشتی صد پاره ی من بس که دلش سوخت

چون ابر سیه، دود ز گرداب برآمد

از میکده بگذر که به گرداب خم می

[...]

سلیم تهرانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۹

 

نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد

گوهر چه نفس سوخت ‌که از آب برآمد

غافل نتوان بود به خمخانهٔ توفیق

ز آن جوش‌ که دردی ز می ناب برآمد

خواه انجمن‌آرا شد و خواه آینه پرداخت

[...]

بیدل دهلوی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹ - افسانه شب

 

ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد

سیمای شب آغشته به سیماب برآمد

آویخت چراغ فلک از طارم نیلی

قندیل مه آویزه محراب برآمد

دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم

[...]

شهریار
 
 
sunny dark_mode