گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

آزار اگر از یار است آزار نباشد

هر یار که آزرده شود یار نباشد

دین و دل و سرباختن اندر کف پائی

اندک بود ای کار که بسیار نباشد

سنجیده خرد بار همه کون و مکان را

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵

 

این قوم که غارتگر عقل و دل و دینند

بیشک زنگه رهزن اصحاب یقینند

زلفین سیاهت رسن جادوی بابل

چشمان چه بر آن چهره مگر سحر مبینند

ما را نبود تیر بجز آه سحرگاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

در ساغر اگر باه گلنار بخندد

نبود عجب ار مست به هوشیار بخندد

آن رند که در سلسله عشق نهد پای

شک نیست که بر سبحه وزنار بخندد

دیوانه و عریان سر کوی نکویان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

آن مست که در میکده مستانه بگرید

از شیخ حرم به که بافسانه بگرید

از خاصیت عشق بعالم عجبی نیست

گر شمع شب از ماتم پروانه بگرید

خونی که بساغر رود از چشم صراحی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

دوشم بدر خیمه لیلی گذر افتاد

مجنون صفتم شور جنونی بسر افتاد

از نظره آن چشم چه پرسی که زسحرش

بیحس شده عقل و دل و دین بیخبر افتاد

تابنده بود پرتو لیلی زدر و دشت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰

 

گرجان نبود زنده بجانانه توان بود

جانان چونباشد به چه افسانه توان بود

پیمان که به بستیم که پیمانه ننوشیم

پیمانه شکستیم بپیمانه توان بود

در کعبه نبردیم بسر عمر بسالوس

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۶

 

خیزید و به می دفتر پرهیز بشویید

حرفی به جز از زمزمه عشق مگویید

ای بوالهوسان نقش حقیقت ندهد رنگ

این نقش بتان را زدل و دیده بشویید

مانند خضر در طلب چشمه حیوان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

عزت شمرا ار یار تو را خوار پسندد

گل را نبود قدر چو او خار پسندد

مردود بود سبحه اگر دوست نخواهد

مقبول بود یار چو زنار پسندد

می خور بهمه روزه گرت یار بخواهد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

ای کلک قضا را خط تو حاصل تحریر

وز نقش نظیر تو خجل خامه تقدیر

یک دوره زکریاس تو حاشا که کند طی

صددور گر افلاک درآیند بتدویر

سودای تو افزود جنون کاست دل ودین

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

زلفین تو تا مروحه دارند بر آتش

از آتش سودای تو دل گشته مشوش

خواهی که نسوزند ز سودای تو اسلام

هندوبچگان را منشان بر سر آتش

گیسوی تو شد سلسله‌جنبان رقیبان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶

 

ای رفته و باز آمده سرمست و غضبناک

از مهر تو برگردم با کین تو حاشاک

مخضوب بود ناخنت ای پنجه سیمین

تا خون کرا خورده‌ای ای ترک غضبناک

مردم هم صید تو چه پروای وحوش است

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

بر برگ سمن میزنی از مشک طری خال

وحشی است غزال تو و خلقیش زدنبال

از خال تو روشن بودم دیده نبینی

بی نور بود چشم چو خالیست از آن خال

مژگان تو آن نشتر فصاد که از نیش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۷

 

بنشست بتا نقش تو تا در حرم دل

نقش حرم دیر بدیده شده باطل

فکر دهن تنگ تو در وهم محال است

حل شد زلبت گرچه بدل عقده مشگل

زاهد نگشاید گره از کار تو روزه

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰

 

زلفین تو را موی بمو گشتم و دیدم

جز دود دل خلق در آن حلقه ندیدم

با شیخ نگو نکته توحید که شرکست

این زمزمه دوش از نی و مزمار شنیدم

حاشا که گهی چیده کلیم از شجر طور

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۰

 

تا عطف عنان کرد زآفاق خیالم

شد پیر مغان خضرم و داد آب زلالم

هر در که زدم خانه خدا جز تو ندیدم

زآن از همه جا سوی تو برگشت خیالم

بارم بده ای یار که من تشنه تو آبی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۲

 

محراب نخواهم خم ابروی تو دارم

زُنّار نبندم شکن موی تو دارم

زاهد به حرم نازد و راهب به کلیسا

من فارغم از این دو سر کوی تو دارم

گر بت بپرستم من روی تو صنم بس

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۹

 

وحشی‌صفت از خلق رمیدیم رمیدیم

در حلقهٔ دام تو تپیدیم تپیدیم

تا شاهد لیلی‌وَش ما پرده برافکند

مجنون‌صفت از غیر رمیدیم رمیدیم

دادند به ما جام شراب ازلی را

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۳

 

آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم

گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم

آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت

من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم

در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۴

 

گشتیم جهان در طلب باز نشستیم

و از کون و مکان رشته امید گسستیم

هر جا که دری بود زدیم و نگشودند

باز آمده در خانه خمار نشستیم

ما شبنم و تو مهر جهانتاب بتحقیق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹

 

چندانکه وفا کردم و اظهار ارادت

جز جور و جفا زآن بت طناز ندیدم

آشفته نهفتم بدرون گنج غم عشق

جز سینه کسی محرم این راز ندیدم

مطرب زعنایت ره این پرده بگردان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode