گنجور

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

چون باده بجام است همه کار بکام است

چون یار بدام است همه شهر غلام است

از سنگ نپرهیزد آنرا که نه جام است

از ننگ چه بگریزد آنکش که نه نام است

از سوخته پخته مجو اشکی و آهی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

ایخواجه شنیدم که لبت کان نبات است

ایخواجه شنیدم دهنت آب حیات است

ایخواجه شنیدم که بدست کرم تو

از لطف خداوند یکی تازه برات است

ای خواجه شنیدم که در این خرمن نعمت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

شد وقت سحر چشم تو تا چند بخواب است

برخیز که هنگام می و گاه شراب است

تا باده ننوشی نرود خوابت از سر

می دفع خمار آمد و می داروی خواب است

آن جام نه جام است که آبی است فسرده

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

عشق است که اندر دو جهان راه نجات است

بحریست که یک چشمه از آن آب حیات است

بحر است و چه بحر است نه قلزم نه محیط است

شط است و چه شط است نه جیحون نه فرات است

دارای جهان است که بالای جهانست

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

کس نیست که از لعل تو دشنام شنیده است

وز حسرت آن لب، لب خود را نگزیده است

رخ سرخ و لبت سبز و کبود است و بگور است

آن روی که بوئیده و آن لب که مکیده است

آن لعل ز گفتار بگو بهر چه رفته است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

از زلف سیاهت که همه چین و شکنج است

جان و دل غمدیده ما سخت به رنج است

رخساره سیمین تو گنجی است نهانی

وآن زلف یکی مارسیه بر سر گنج است

ما را طمع کیش مسلمانی از آن زلف

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

دیشب مغی از خانه خمار برآمد

با ساغر و پیمانه سرشار برآمد

با زلف پریشان بدل باده فروشان

چنگی زد و این نغمه اش از تار برآمد

آمد مه خرداد و گل از خار بر آمد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

نام مه گل را مه خرداد نهادند

و این نام در آئین مه آباد نهادند

آباد بر آئین مه آباد که از داد

خمخانه در این فصل و مه، آباد نهادند

بی شائبه از طینت پاکان جهان بود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

افسانه بد مستی ما دوش سمر شد

هم شحنه و هم شیخ از این قصه خبر شد

از حالت پیری و جوانی سخنی نغز

سر بسته بگویم که شبی بود و سحر شد

یکدانه از این خرمن مائی و توئی بود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

دم زد لبی از شکوه، نیش نام نهادند

خون شد دلی از غصه، میش نام نهادند

صد تیغ جفا بر سر و تن دید، بهر بند

یکناله بر آورد، نیش نام نهادند

در قعر خم از چوب جفا بسکه قفا خورد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

کاووس کیانی که کی‌اش نام نهادند

کی بود؟ کجا بود؟ کی‌اش نام نهادند؟

خاکی‌ست که رنگین شده از خون ضعیفان

این ملک که بغداد و ری‌اش نام نهادند

با خاک عجین آمد و از تاک عیان شد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

گاهی سخن از عشق بگوئید بگوئید

گه در ره توحید بپوئید بپوئید

هر چند که این کام بجستن نشود رام

چندانکه توان جست بجوئید بجوئید

شمامه حال است که از باغ وصال است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا چند از این خاک بمیرید و بزائید

گامی بگذارید و بر افلاک بر آئید

بکبار بمیرید و دوم بار نمیرید

یکبار بزائید و دوم بار مزائید

یکروز مباشید و همه روز بباشید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

این پایه که عقل و هنرش نام نهادند

سرمایه فتح و ظفرش نام نهادند

دیدم هم بیدانشی و بی خبری بود

از شعبده علم و خبرش نام نهادند

خود بینی و کبر و حسد و عجب و ریا بود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

صبح است و صبوح است بیائید بیائید

وجد است و فتوح است بیائید بیائید

غرقه شدگانیم در اندیشه و اندوه

می کشتی نوح است بیائید بیائید

ز اندیشه و انده نکشد روح بجز رنج

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

آزار تو ایدوست دل آزار نباشد

لیکن ز تو آزار سزاوار نباشد

تیغ ار تو زنی بر سرما، تیغ نخوانیم

خار ارتو نهی در ره ما، خار نباشد

گر دوست غرامت نکشد دوست ندانیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

آمد مه خورداد که در غم نتوان بود

ماهی است که بی باده در غم نتوان بود

فصلی است که بی جام لبالب نتوان زیست

ماهیست که بی رطل دمادم نتوان بود

از قسم خود افزون مطلب، قول حکیم است

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

باده نوشان بیخود از جام تواند

خرقه پوشان سر خوش از نام تواند

خاصه گان ار باده خاص تو مست

عامکان در محفل عام تواند

برخی اندر سوره کهف تواند

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

عشق آمد و یکباره ز خود بی خبرش کرد

از زلف پریشان خود آشفته ترش کرد

عشق آمد و درخاطر او رنگ وفا ریخت

از حال دل غمزدگان باخبرش کرد

آن زلف که یک موی نبودش بخطا کار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

بر چهره تو طره پیراسته خوشتر

بر روز بر افزوده ز شب کاسته خوشتر

بر روی نکوی تو خط سبزه چه نیکو

در صحن چمن سبزه نو خاسته خوشتر

هر فتنه که دیدیم بود خفته نکوتر

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode