گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

یغمای تو دستی به کم و بیش برآورد

تاراج تو دلق از بر درویش برآورد

عشق تو شک انداخت به هفتاد و دو ملت

حقیت آیین خود از کیش برآورد

حسن تو به قید دو جهان سلسله افراشت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

افسانه شیرین مرا گوش نکردند

صد تلخ چشیدم شکری نوش نکردند

یک خرده گرفتند پس از نکته بسیار

گشتیم فراموش و فراموش نکردند

ما روزه ازین مائده بر خشک گشادیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

گل آمد و لعلم ز دل سنگ برآورد

اشک ز تماشای چمن رنگ برآورد

می خواست ز مرغان چمن شور برآرد

یک نغمه مغنی به صد آهنگ برآورد

عشق آمد و در شهر دل آیین خرد دید

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

عشقست طلسمی که در و بام ندارد

آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد

بس حله الوان به قد عشق بریدند

یک جامه به اندازه اندام ندارد

بادی که وزد وجد کند مست محبت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

گلزار به شهر آمد و بازار چمن شد

گوش همه کس محو غزل خوانی من شد

تا جیب گشادم که از آن نام برآرم

دیدم که صبا قاصد صد بیت حزن شد

هر دخل که می خواست کند دشمن حاسد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

چون ابر بهاری به سرم سایه فکن شد

بر هر بر بومم که نظر کرد چمن شد

چون شمع که شد رهبر پروانه به آتش

دل سوزی او باعث جان بازی من شد

می خواست شود قایل نظمم به بلاغت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد

می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد

کس خیمه نیفراخت به سرچشمه حیوان

گاهی گذری خضر برین مرحله دارد

شاید که شود جلوه گر از غیب جمالی

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

عیشم خوش از آن شعله افروخته باشد

نقلم دل ریش و جگر سوخته باشد

از محنت لب بستنم آن کس شود آگه

کز تیغ جفا چاک دلی دوخته باشد

در عرصه گلزار کند ناله ز تنگی

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

ای مطرب جان سوخت دلم پرده دگر گیر

یا پرده ازین راز به یک مرتبه برگیر

راهی به نوا زن که غم عشق درآید

گو شورش و مستی و جوانی ره درگیر

راهی که به مطلوب قریب است عزیز است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

تعظیم پیام دل آگاه نگه دار

پیغام دل خویش مگو آه نگه دار

تا دامن گل پرده گلزار دریدست

ای شاخ گیا رشته کوتاه نگه دار

بر من که حریفان صبوحی نخروشند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

از خوی کریم تو گنه گشت فراموش

شرمنده نماندیم زهی عفو خطاپوش

دل راه تو پویید و نهد بر سر و جان پای

جان دست تو بوسید و زند بر دل و دین دوش

جز بر تو نخوانم که ندرد ورقم بخت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

بر غمزده ای خنده زدم گفت حزین باش

گر با تو هم اندیشه ما هست چنین باش

گفتم: شده دل منکر دین گفت: غمی نیست

گو عاشق ما باش و صنم خانه نشین باش

کافیست اگر عشق بود عرض شهادت

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

افسر به قبادی ده و خاتم به جمی بخش

از دام به ما پیچی و از زلف خمی بخش

زین کعبه نشینان گره دل نگشاید

توفیق نگاهی ز غزال حرمی بخش

عفو تو پسندیده ام و کیش برهمن

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

آنی به اثر داری و شأنی به تصرف

دل ها نشود شیفته کس به تکلف

فکر تو به وحدت برد از گفت مجازم

هرچند که طبعم بگریزد ز تصوف

بر قامت ما کسوت تقصیر بریدند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹

 

سوزن به دل از بخیه و پیوند شکستیم

از بی هنری دست هنرمند شکستیم

در عشق به کامی نرسیدیم که بسیار

عهد پدر و خاطر فرزند شکستیم

از بهر نهالی که نشاندیم به خاطر

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

من روز ره خانه خمار ندانم

مستی و طرب جز به شب تار ندانم

مست آمدم و مست ازین مرحله رفتم

من قافله و قافله سالار ندانم

پیداست که بر کشتی صد پاره سوارم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵

 

جز نسخه احوال کسان پیش ندارم

هرگز نظری بر ورق خویش ندارم

بر دام هوا و هوسم خنده زند مرگ

صد داعیه بیش و نفسی بیش ندارم

روشن شود از کاوش احباب چراغم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم

خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم

مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد

کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم

دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

خواهم که به آزادی دل نام برآرم

این طوطی شیرین سخن از دام برآرم

گر زین قفس تنگ برآیم دو سه گامی

چون کبک دری قهقهه از کام برآرم

زین گونه که ناوک فکنانم به کمین اند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

در بند تو زنجیر گرفتار شکسته

زندان شده صد رخنه و دیوار شکسته

زین بیش شکرخنده حلاوت نفروشد

طوطیم ز شکر سر منقار شکسته

از بس که عنان پیچد ازان چهره نگاهم

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode