میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
خوش آنکه بپرسی دل دیوانه ما را
آباد کنی گوشه ویرانه ما را
با آنکه بپرسیدن ما آمده، مردیم
کآیا زکه پرسیده ره خانه ما را
با غیر نشینی و فرستی ز پی ما
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
با غیر رسیدیّ و ز غیرت جگرم سوخت
صد بار ز ناآمدنت بیشترم سوخت
صد شکر که افسردگیام یاد نیاید
هر چند که آن غمزه بیدادگرم سوخت
از پهلوی من، بهر حسد دادن دشمن
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
ای مرغ دلم فاخته سرو بلندت
زلف تو کمند و دل من صید کمندت
بر من که تو را صید زبونم نکشی تیغ
آزرده دلم از دل دشوار پسندت
تا چشم بد غیر، گزندت نرساند
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
هر لحظه دلم شکوه ز بدخوی دگر داشت
هر دم غم دیگر ز جفاجوی دگر داشت
دور از تو دل بوالهوس از بهر فریبم
هر دم به میان حرف پریروی دگر داشت
میخواره من دوش کجا بود که هر دم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت
گویا ز نهان آمدن من خبری داشت
دی گفت بسی حرف وفا روی برویم
گویا که به من روی و سخن با دگری داشت
آرام ازو جذبه شوق که چنین برد؟
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
عشّاق که ترک ره دلدار گرفتند
از غیرت همراهی اغیار گرفتند
تا با خبر از صحبت اغیار نباشم
در پیش من، از هم، خبر یار گرفتند
شادم که نخواهد سوی اغیار نظر کرد
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
افغان که مرا همنفسان وانگذارند
یک دم به سر راه تو تنها نگذارند
گویا سر آزار نداری، که رقیبان
بازم به سر راه تمنا نگذارند
از بزم تو بیرون ننهم پا که مبادا
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
آنها که عتاب از لب خندان تو یابند
زهر اجل از چشمه حیوان تو یابند
هر فتنه که پنهان به کمینگاه بلا شد
در گوشه دستار پریشان تو یابند
دلها که در آیند در آن چاه زنخدان
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
کامی ز لب لعل تو دیدن نگذارند
یعنی سخنی از تو شنیدن نگذارند
آن طفل ز نظّاره قتلم چو کند ذوق
اغیار ز رشکم به تپیدن نگذارند
چشمان کمندافکن صیاد وش تو
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
بیرحم من از من سفر خویش نهان کرد
تا خاطر ازو خوش بود، اما نتوان کرد
از شوق عنانگیری او جان به لب آمد
هرگاه دلم اندیشه آن دست و عنان کرد
فریاد که در عشق تو خود را و مرا غیر
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
از مستی شب، زلف تو بیتاب نماید
از آتش می، لعل تو بیآب نماید
حسن تو ز آسیب نگاه هوسآلود
چون مجلس بر هم زده اسباب نماید
هر چشم زدن، آهوی ناخفته شب تو
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
با آنکه ز مستی خبر از خویش ندارد
سویم نظر از بیم بداندیش ندارد
تا دست تو را رحم نگیرد به شفاعت
لب تشنه شمشیر تو سر پیش ندارد
نام دگری تا به زبان نگذرد او را
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
تا فاش شود راز دلم، بیخبری چند
گویند ازو بهر فریبم خبری چند
هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر
کیفیت نظّاره صاحبنظری چند
یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
چندان شب غم آه دل تنگ برآورد
کآیینه صبح از نفسش زنگ برآورد
سرگرم به رسوایی عشقیم که ما را
ز اندیشه ناموس و غم ننگ برآورد
در خرمن صبر من دیوانه زد آتش
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴
با هرکه ستم پیشه من در سخن آید
اول به زبانش سخن قبل من آید
دست ستمش فتنه بگیرد به شفاعت
چون غمزه او بر سر خون ریختن آید
جز نام تو مشکل که دم پرسش محشر
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
چون شمع درآ سرزده و بزم نشین باش
غارتگر دل، آفت جان، رهزن دین باش
ای دل که ترا گفت که مشنو سخن کس؟
جان ده به نکویان و بد روی زمین باش
شادم که ز بیداد تو مرگم شده نزدیک
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
هر لحظه مرا ذوق محبّت برد از هوش
شبها که کنم با غم او دست در آغوش
یک دم نتوانم به خیال تو به سر برد
زان رو که چو یاد تو کنم، میروم از هوش
دارم به رهت چشم، اجل زودتر امشب
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴
آتش به دل افروختن من شده نزدیک
وز پهلوی دل، سوختن من شده نزدیک
در دل، پی افروختن آتش حسرت
خار ستم اندوختن من شده نزدیک
جمعند به نزدیک تو اغیار و زغیرت
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
حرفی به تو از بیم سخنساز نگویم
صد بار برآرم نفس و باز نگویم
هرگز نسرسانم سخنی از تو به انجام
کز شوق، دگر بار زآغاز نگویم
اغیار چنان محرم رازند که از بیم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱
قربان نگه کردن پنهان تو گردم
گرد سر دستار پریشان تو گردم
در خواب من آییّ و بماند مژهام باز
از بس که در آن واقعه حیران تو گردم
گشتم ز خیال تو به حالی که نخواهم
[...]