گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

سرّی که در اوصاف و مقامات جنون است

از باصره و سامعه و نطق برون است

در عشق جمالی و کمالی‌ست ولیکن

آن را نتوان دید و نه دانست که چون است

جانیّ و دلی هست ولی در ره عشاق

[...]

حکیم نزاری
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

تبخاله خون بر لبم از سوز درون است

در چشم ترم هر مژه فواره خون است

این باده عیشم که بود خون دلش نام

ته‌مانده صد جرعه‌کش بخت‌زبون است

درمان نپذیرد مرض عشق مسیحا

[...]

قدسی مشهدی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

دستار تو ای شیخ که صد حلقه فزون است

اندر خم هر حلقه دو صد دام و فسون است

از ملک سلیمانی و از دانش آصف

دعوی چه کند خواجه بادبو زبون است

از همت مردان مگرش سلسله بندیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode