گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

ای مطرب جان سوخت دلم پرده دگر گیر

یا پرده ازین راز به یک مرتبه برگیر

راهی به نوا زن که غم عشق درآید

گو شورش و مستی و جوانی ره درگیر

راهی که به مطلوب قریب است عزیز است

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵۲

 

کام دل ازان چهره افروخته برگیر

درهرنگهی دیده خودرا به گهر گیر

دیوانه ما سلسله بسیار گسسته است

زنهارزدل در خم آن زلف خبرگیر

از آتش گل سینه من گرم نگردید

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۳

 

در عشق زپرواز نفس آینه برگیر

هرچند رهت قطع شود باز ز سر گیر

تا کی چو گهر در گره قطره فسردن

توفان شو و آفاق به یک دیدهٔ تر گیر

در ملک شهادت دیت است آنچه بیابند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۴

 

دل بیضهٔ طاووس خیال است به برگیر

یعنی نفسی چند توهم درته پرگیر

این صبح امیدی‌که طرب مایهٔ هستی‌ست

بادی به قفس فرض‌کن آهی به جگرگیر

اقبال به آتش همه یاس است ندامت

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۷

 

ای زلف، پریشان شدگانیم، خبر گیر

ای چاک گریبان، شب ما را به سحر گیر

از کم سخنی های تو زهر است به جامم

بگشای لب و تلخی کامم به شکر گیر

حزین لاهیجی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۹ - مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز

 

وا سوخته ئی یک شرر از داغ جگر گیر

یک چند بخود پیچ و نیستان همه در گیر

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode