شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
خوش آب حیاتی است روان در نظر ما
عالم همه سیراب شد از رهگذر ما
از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
امید که جاوید بماند اثر ما
عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴
خوش چشمهٔ آبی است روان در نظر ما
سیراب شده خاک در از رهگذر ما
ما آب حیاتیم روانیم به هر سو
سرسبزی باغ خضر است در نظر ما
میخانهٔ ما قبلهٔ حاجات جهانست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷ - ستایش فضلالله نعیمی
ای چون فلک از عشق تو سرگشته سر ما
سودای تو زد آتش غم در جگر ما
بودیم هوادار تو پیوسته و باشیم
تا هست نشان تو و باشد اثر ما
بشنو که چه فریاد و فغان در ملکوت است
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
ای خاک ته کفش تو کحل بصر ما
کفشی که زنی بر سر ما تاج سرما
می کن به خبر پرسی ما رنجه لب خویش
زان پیش که پرسی و نیابی خبر ما
پیش از حرم کعبه به کوی تو رسیدیم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
عشق کرم آموز درآمد ز در ما
صد قافله غم ریخت ز دل بر جگر ما
کاهل نظری بین که به صد جذب تجلی
هرگز نرسد تا سر مژگان نظر ما
ما ناله فروشان جرس محمل دردیم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷
بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
ساحل دل دریاست ز آب گهر ما
در نامه ما حرف نسنجیده نباشد
از جیب صدف سفته برآید گهر ما
چون دیده ماهی که نماید ز ته آب
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
قد خم شد و افتاد جهان از نظر ما
واشد سر و سامان هوسها، ز سر ما
در تن حرکت نیست، بجز گردش رنگم
دیگر سفر هند حنا شد سفر ما
چون غنچه، زر ما گره مشت ندیده است
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
دهقان نبرد حاصلی از بوم و بر ما
سرویم و بود عقده خاطر ثمر ما
از ناز، کله گوشه به خورشید شکستیم
افکنده جنون، سایهٔ داغی به سر ما
دیگر لبش از شادی دل غنچه نگردید
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
بی غم نفسی نیست دل باخبر ما
زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
دیدیم که این چشم به آن روی سزا نیست
برخاسته منظور ز پیش نظر ما
ما شعله نماییم ولی تشنه نوازیم
[...]
نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۳۴
خوش نور خدائیست عیان در نظر ما
از روی تو ای روی تو نور بصر ما
سازد بهوس خشک لب چشمه خورشید
هر چشمه که جاری شود از چشم تر ما
بی روی تو ای شمع دلفروز جهان چند
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
دانی چه اثر داشت دعای سحر ما؟
این بود که نگذاشت به عالم اثر ما
زاول قدم از پای فتادیم و ازین پس
تا در ره عشق تو چه آید به سر ما
جز بار غم از شاخ وفای تو نچیدیم
[...]
ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۳
ای باد صبا کاش رسانی خبر ما
گاهی به سوی ماه نهان از نظر ما
فریاد که مردیم به جایی که از آنجا
هرگز نرسد جانب یاران خبر ما
ما را بکش از غمزه خونریز و میندیش
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
از دیده چکد قطره خون جگر ما
خون جگر آویزه چشمان تر ما
عزم سفر کوی تو داریم و نباشد
جز لخت جگر توشه راه سفر ما
ماییم همان نخل که در دامن اطفال،
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره
زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما
ای قافله سالار من و همسفر ما
آسوده بخوابی چه خوش از رهگذر ما
نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما
دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره
زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما
ای قافله سالار من و همسفر ما
آسوده بخوابی چه خوش از رهگذر ما
نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره
دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما
از شمع بپرسید ز سوز جگر ما
گاهی نبود بیش ز کویش سفر ما
گر داشت اثر تیر دعای سحر ما
جمعند رقیبان بسر رهگذر ما
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
ما رهرو فقریم و فنا راهبر ما
بی خویشتنی کو که شود همسفر ما
ای آنکه ز خود با خبری در سفر عشق
زنهار نیائی که نیابی خبر ما
در کار دلم پای منه باک ز جان کن
[...]