گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

من رند خرابات مغانم چه توان کرد؟

آشفته و رسوای جهانم چه توان کرد؟

با یاد سر زلف چو زنجیر تو دایم

در حلقه سودازدگانم چه توان کرد؟

پیوسته مرا پیشه همینست که در عشق

[...]

قاسم انوار
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟

سودازده زلف بتانم چه توان کرد؟

دل بسته فتراک سر زلف سواری ست

از چنگ خرد رفته عنانم چه توان کرد؟

در صومعه از نعره زنانم چه توان گفت؟

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode