×
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۵
هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی
چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی
فرهاد شکایت ز دلی داشت نه از سنگ
جانا چه شود گر دلی از سنگ تراشی
رخت دل و دین پیش بتان گر به بها رفت
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲ - شیخ کمال الدین خجند فرماید
هر لحظه بغمزه دل ریشم چه خراشی
روی از نظرم پوشی و خون از مژه پاشی
تا جنس خطائی بود ای اطلس کاشی
در بارمنه لاف تو باری چه قماشی
گر اطلس یزدی ندهد دست زنان را
[...]
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » خون خیابانی
کشت آن حسن از بهر وطن، گر دو سه کاشی
کشت این حسن احرار وطن را چو مواشی
تقلید از او کرد و ندانست و خطا کرد
آری در کهدان شکند سارق ناشی
این صاحب کابینه و آن والی تبریز
[...]