گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - دارای جهاندار

 

خط نیست ز آیینه روی تو پدیدار

از آه دل سوختگان یافته زنگار

در گلشن روی تو، نه این دانه خال است

زنگی بچه ای آمده در روم گرفتار

تیر مژه از چیست بر ابروی کمانت

[...]

افسر کرمانی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۰ - در توحید و مدح ائمه طاهرین علیهم السلام

 

از قعهده سر کرده غزل کبک به کهسار

وز باغ رسد ناله قمری به غم سار

اندر شکرستان شده طوطی شکر خار

چون بلبل شوریده خوش آهنگ به گلزار

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۰ - در توحید و مدح ائمه طاهرین علیهم السلام

 

از بعد حسن هست حسین سید اخیار

آرام دل فاطمه و احمد مختار

شمع شهداء نور هدی حامل اسرار

مقصود ز ایجاد بهشت و غرض نار

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

آنگاه حسن شد ز در حجره نمودار

با فاطمه بسرود که ای مام وفادار

بر شامه رسد رایحه احمد مختار

شد هادی وی فاطمه برسید ابرار

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

شاه شهدا را به هواخواهی اشرار

آواره نمود از حرم احمد مختار

در کرب و بلا برده در آن وادی خونخوار

از مرگ جوانان و غم یاور و انصار

صامت بروجردی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در نعت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

بگذشت مه آذر و پیش آمد آزار

ابر آمد و بیژادهٔ تر ریخت به کهسار

باد آمد و بگشود در دکهٔ عطار

آراسته شد باغ چو روی بت فرخار

صفای اصفهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱

 

ای مولد فرخنده دارای جهاندار

امسال فراز آمده ای خوب تر از پار

خوب آمدی و فرخ و فرخنده و نیکو

شاد آمدی و خرم و زیبا و بهنجار

هر سال تو از سال دگر خوب تر آیی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

وز سینه ام آتشکده پارس نمودار

جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار

آن را که درد نامه‌اش از عجب و ز پندار

تا صاحب خانه نرساند به تو آزار

کآنجا شودش صدق کلام تو پدیدار

[...]

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » ای مردم ایران‌!

 

گرروی زمین‌راهمگی‌آب بگیرد

ای ملت هشیار

دانم که شما را همگی خواب بگیرد

ای مردم بیکار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » خمریه

 

برکرد سیه ابر، سر ازکوه نشابور

واراست ز خوارزم سپه تا در بلغار

گوئی به‌صف بار ملک‌زاده خطیبی است

دستار فرو برده به کافور و به زنگار

وان شاخهٔ بید ای عجبی سخت کریم است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

«شمر» از پی تو، جد مرا کشت، چنان زار

لعنت به تو صد بار

میرزاده عشقی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر

 

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز

از جور تبر، زار بنالید سپیدار

کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی

از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار

این با که توان گفت که در عین بلندی

[...]

پروین اعتصامی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode