حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع
هنگام گل و لاله و ایام بهار است
عالم چون رخ خوبان پر نقش و نگار است
نرگس به چمن در صنمی سبز لباس است
سوسن به صف اندر پسری سیمعذار است
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خیزید و می آرید که هنگام بهار است
رخسار عروسان چمن همچو نگار است
آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَمپوش است
و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است
در دامن گلزار، صبا مدخنهسوز است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
از عکس تنت جیب قبا آینه زار است
پیراهن از اندام تو لبریز بهار است
دایم دم صبح است در اقلیم محبت
آیینه دلان را به شب و روز چه کار است
کرد از ستم آباد شب هجر خلاصم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۶ - در منقب امام مهدی (ع)
اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است
پیوسته دو چشمم به تماشای تو چار است
در دیدهٔ عالی نظران چرخ و کواکب
دودی است که آمیخته با مشت شرار است
در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۷ - غزل
آن کسوت نازک که بر اندام تو بار است
چون نکهت گل دست در آغوش بهار است
نبود چو حبابش هوس صدر نشینی
آن پاک گهر را که خبر از ته کار است
کس ره نبرد حال سیه روز غمت را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۸ - غزل
رنگین شده سرتاسر عالم ز بهار است
تا خار گل امروز به رنگ گل خار است
آمیخته آن زلف سیه با خط مشکین
چون معنی پیچیده که در خط غبار است
بر پیکر من اختر هر داغ تو سیار
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۹ - قصیده
چون لخت جگر بر مژهٔ عاشق زار است
هر برگ که پاشیده ز گل بر سر خار است
غلطانده به خون داغ دل سوخته ام را
خالی که برخسارهٔ آن لاله عذار است
همچون نگه نرگس مخمور نکویان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵
به خوان لذت دنیاگزند بسیار است
ترنجبینی اگر هست بر سر خار است
به باد رفتهٔ ذوق فضولییم همه
سر هوا طلبیها حباب دستار است
عنان وحشت مجنون ماکه میگیرد
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
تا تشنه به خون، نرگس مستانه ی یار است
اندیشهٔ شیرینی جان، خواب و خمار است
در عشق حلال است مرا چاشنی شور
زخمم نمکستان شکر خندهٔ یار است
از قحط سخن سنج به لب مهر خموشی است
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
از زلف و رخت روز و شبم تیره و تار است
زان هر دو عیان حادثه ی لیل و نهار است
تا روز شمار ار بشمارم عجبی نیست
غم های شب هجر که بیرون ز شمار است
بر عارض گلگون مگرش دیده ی لاله
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
المنة لله که ز نو عهد بهار است
بلبل به نواخوانی و گل بر سر بار است
غوغای عنادل همه از رفتن گل بود
گل آمده و نوبت افغان هزار است
در طبع هوا خاصیت آب حیاتست
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۲ - شبنم
در پیرهن شاهد گل سوزن خار است
خار است ولیکن ز ندیمان نگار است