گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲

 

خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی

وز من نظر مهر و وفا باز گرفتی

آخر چه شده‌ای برگ گل تازه که دیدار

از بلبل بی برگ و نوا باز گرفتی

وجهی که بدان وجه توان زیست نداریم

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode