گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۶۹

 

تا چند می و ساغر و ساقی طلبی؟

با اهل فضول هم وثاقی طلبی؟

نامد گه آن که چشم دل بازکنی

وز باقی عمر عمر باقی طلب کنی؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۷۰

 

ای از تو مرا ذخیره ناکامی بس

پایان غم تو بی .....

حاصل زهوس بازی ما دانی چیست؟

آوازه و گفت و گوی....

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۰

 

ای آنکه به کوی یار ما افتادی

آن روی بدیدی به قفا افتادی

با تو گفتم که بی‌دلم من بیدل

بی‌دل اکنون شدم که بیرون رفتی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۱۹

 

ای خواجه ز هر خیال پر باد شوی

وز هیچ ترش گردی و دلشاد شودی

دیدم که در آتشی و بگذاشتمت

تا پخته و تا زیرک و استاد شوی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۱۴

 

گر تو نکنی سلام ما را در پی

چون جمله نشاطی و سلامی چون می

چوپان جهانی و امان جانها

دفع گرگی گر نکنی هی هی هی

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

گه مات کنی و گه بداری قایم

احسنت، زهی صنعت با خود بازی

مولانا
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۴۷

 

دل گفت که زحمت تن آنجا چه بری

این کار همان به که به جان فرمایی

همام تبریزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٩ - مستزاد

 

ای آنک دل از تو بر نگیرم هرگز

زان یاد همی دار که با من بستی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٩ - مستزاد

 

وه وه که دلم ز آتش عشق تو بسوخت

ای آب روان بلطف مانند میی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٩ - مستزاد

 

خواهم نفسی ز صحبتت آسودن

دانم که رضا داری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٩ - مستزاد

 

گویم که میان ما چه خواهد بودن

آئین وفا داری

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

گفتم چه کند دفع غمم گفت که می

گفتم چه زند راه دلم گفت که نی

گفتم که تو داری دل من گفت که کو

گفتم ز غمت جان بدهم گفت که کی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

ای کرده خور از خجلت رخسار تو خوی

این ناز و کرشمه با حریفان تا کی

چشم خوش میگون تو مستی در خواب

لعل لب نوشین تو جامی پی می

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

تا اسب مراد شه صفت می‌تازی

با حال من پیاده کی‌ پردازی؟

من با تو چو رخ راست روم لیکن تو

چون فیل و چو فرزین بر شکفت از شادی

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

گفتم چه کند دفع غمم؟ گفت که مِی

گفتم چه زند راه دلم؟ گفت که نِی

گفتم که تو داری دل من، گفت که کو؟ 

گفتم ز غمت جان بدهم، گفت که کِی؟ 

کمال خجندی
 

حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی

کنجی و فراغتی و یک شیشهٔ می

چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی

منّت نبریم یک جو از حاتم طی

حافظ
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

در دیر گرت هواست نوشیدن می

با مغبچگان بلحن چنگ و دف و نی

ممکن نبود اگر چه باشم جم و کی

بی همت پیر دیر و بی رخصت وی

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

از عامه مشو ملول اگر با درکی

کو واسطه گشت تا تو صاحب ترکی

گر حاصل شاخ جمله میبود ثمر

میسوخت شجر ز غایت بی برگی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

آنی که بحسن از مه و خورشید بهی

از غمزه کسی ز خنده جان بازدهی

گر میل چنین سرمه ز مژگان سازی

خاکت ندهد کسی که بر دیده کشی

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

ای دیده همیشه طالب دیداری

دانم همه دم هوای وصلش داری

دلبر چو میان جان و دل گشت مقیم

او را ز چه رو تو دور می اندازی

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode