گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

از هجر تو ابر چشم باران ریز است

بر جان و دلم غم تو آتش بیز است

هجر تو بلا فزا و شور انگیز است

این هجر نه وصل روز رستاخیز است

قطران تبریزی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

گیرم که تو را نعمت صد پرویز است

بر آخور تو دویست چون شبدیز است

تیزی مکن ار چه دولت تو تیز است

کاین گردش روزگار شور انگیز است

ادیب صابر
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۱۵

 

چیزی که ورای دانش و تمییز است

چون هر چیزش مدان که چیزی نیز است

بودیست که بودها در او نابود است

چیزی است که چیزها در او ناچیز است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۳۹

 

گرچه گل تر درآمدن سر تیز است

چه سود که در وقت شدن خونریز است

تاروی نمود گل همی پشت بداد

دردا که وصال گل فراق آمیز است

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۱

 

هم عابد و هم زاهد و هم خونریز است

خونریزی او خلاصهٔ پرهیز است

خورشید چو با بنده عنایت دارد

عیبی نبود که بنده بیگه خیز است

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

هم زلف سمن سای تو عنبر بیز است

هم لعل گهرزای تو شکرریز است

دیدار دل آرای تو جان افروز است

وآواز مبارک تو عیش انگیز است

مجد همگر
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

 

در هجر تو پیمانه غم لبریز است

پرویزن دیده بی تو محنت بیز است

شعله ز تنم بجای مو میروید

این شور زمین غم چه آتش خیز است

میرداماد
 
 
sunny dark_mode