گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۳

 

یک شب مه گردون به رخت می‌نگرید

وز اشک ز دیده خون دل می‌بارید

یک قطره از آن بر رخ زیبات چکید

وان خال بدان خوشی از آن گشت پدید

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۴

 

آن روز که بنده خاک خدمت بوسید

بر خدمت تو هیچ سعادت نگزید

وامروز چو رنگ و رونق خویش ندید

ابرام به خانه برد و امید برید

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۵

 

بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید

تیمار جهان امیدم از جان ببرید

ای دل پس ازین کناره‌ای گیر و برو

کین کار مرا کناره‌ای نیست پدید

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۶

 

زان پس که وصال روی در پرده کشید

واندوه فراق پرده بر من بدرید

گفتم که مگر توانمش دید به خواب

خود خواب همی به خواب نتوانم دید

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای وصل تو شایسته چو عمر جاوید

وی در دل من غم تو شیرین چو امید

در گوش تو از حلقه زر گوئی هست

آویخته ماه نو ز طرف خورشید

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

چون کار من از شهاب بر چرخ رسید

وز دست غمم به لطف خود باز خرید

هجر آمد و روز من سیه کرد چو شب

یعنی که شهاب جز به شب نتوان دید

مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸۸

 

چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید

بی چشم تو خواب چشم از چشم رمید

ای چشم هم چشم به چشمت روشن

چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸۹

 

خطت چو بنفشه از گل آورد پدید

آورد خطی که بر سر ماه کشید

پیوسته ز شب صبح دمیدی اکنون

آشوب دل مرا شب از صبح دمید

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۶

 

چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید

نی چشم تو خواب چشم از چشم رمید

ای چشم همه چشم به چشمت روشن

چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید

مهستی گنجوی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱

 

دیدی که نسیم نوبهاری بوزید

ما را ز بهار ما نسیمی نرسید

دردا که چو گل پردهٔ خلوت بدرید

آن گل‌رخ ما پرده نشینی بگزید

خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳۴

 

گر ما به هزار تک بخواهیم دوید

آخر طمع از خویش بخواهیم برید

فی الجمله تو هر چه بایدت نامش کن

چیزی است که ما درو نخواهیم رسید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۱

 

جانی که به نورِ حق ندارد امّید

در عالم اوهام بماند جاوید

چون ذرّهٔ ناچیز بوَد در سایه

چون کودکِ یک روزه بوَد در خورشید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۲۸

 

نه هیچ کس از قالب دین مغز چشید

نه هیچ نظر به کُنْهِ آن مغز رسید

هر روز هزار پوست زان کردم باز

مغزم همه پالوده شد و مغز ندید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۳

 

جانم که به لب از لب لعل تو رسید

دل تحفه به پیش لب لعل تو کشید

خوی خشک نمیکند زخون چون گل لعل

زان سنبل ترکز لب لعل تو دمید

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴۸

 

پروانگکی به پیش شمعی بپرید

در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید

جان داد به شکرانه در آن حجره خزید

بی جان دادن کسی به جانان نرسید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۶۸

 

با عشق هزار قصّه گفتیم و شنید

وز وصل به من شیفته بویی برسید

وین قصّهٔ غصّهٔ مرا با غم تو

تا آخر عمر آخری نیست پدید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۵

 

افسوس که عمر رفت در گفت و شنید

وز نور وصال پرتوی نیست پدید

از عشق و حدیث عشق گویی ما را

بیش از هوسی و گفت و گویی نرسید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۰

 

شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید

از هجر توَم جان به لبان خواست رسید

در خواب خیال تو چو آمد برمن

با روی تو سیر دیدنم صبح دمید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۳۳

 

در کوزه نشست گل چو رخسارش دید

تا خون دلش در دل قاروره چکید

او نیز نشست از سر طنز و طرب

خون دل گل در رخ چون گل مالید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۴۰

 

پروانگکی به پیش شمعی بپرید

در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید

جان داد به شکرانه در آن حجره خزید

بی جان دادن کسی به جانان نرسید

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode