گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

در سمجی چون توانم آرامیدن

کز تنگی آن نمی توان خسبیدن

یارب که همی به چشم خواهم دیدن

جایی که در او فراخ بتوان دیدن

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷

 

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن

به زان‌ که به زرق زاهدی ورزیدن

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود

پس روی بهشت کس نخواهد دیدن

خیام
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۳۲

 

رفتی پسرا دوش بمی نوشیدن

بودت هوس یار اگر ورزیدن

روی تو بکنده اند معلومم شد

من روی نو کنده چون توانم دیدن

مهستی گنجوی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱۵

 

ای عادت تو خشم و جفا ورزیدن

وز چشم تو شاید این سخن پرسیدن

زینگونه که ابروی تو با چشم خوش است

او را ز چه رو نمیتواند دیدن

مولانا
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

در منزل او وقت خبر پرسیدن

خون شد دلم از بانگ صدا بشنیدن

گفتم که کجا توان مر او را دیدن

گفتا که کجا توان مر او را دیدن

همام تبریزی
 

نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

در جامه زقوت به بود کوشیدن

کس نیست چو در بند شکم کاویدن

(بر سفره خان رفت چو دستار بخرج)

(بر سر نتوان دراز خان پیچیدن)

نظام قاری
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

چون غنچه خراب گردم از خندیدن

پژمردگی‌ام چو گل بود در چیدن

از تابش دل، تن ضعیفم شده است

این رشته زبون‌تر شود از تابیدن

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode