گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۲

 

چون پای غم ار ز مجلست بیرونم

از دست غمت چو می در آب و خونم

تو مجلس می نشانده دانم چونی

من غرقه خون نشسته دانی چونم

خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱

 

آن ماه که از کنار شد بیرونم

در ماتم او کنار شد پر خونم

دوشش دیدم به خواب در،‌خفته به خاک

گفتم: چونی گفت: چه گویم چونم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۴۰

 

دانی تو که از حلقهٔ زلفت چونم

چون حلقه منه از در خود بیرونم

شک نیست که خونی نرهد از سردار

خونی گردی اگر شوی در خونم

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۲۰

 

از درد سر خویش ندانم چونم

وز دایرهٔ وجود خود بیرونم

یا رب تو مرا از سر و گردن برهان

کز خود به سری زگردنی افزونم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۸۵ - الاسرار

 

تا با خودم از هر دو جهان بیرونم

چون بی خودم از هر دو جهان افزونم

این حال که هست شرح نتوانم داد

دانم که خوشم ولی ندانم چونم

اوحدالدین کرمانی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است » برگ دوازدهم یک زر سفید

 

ای آنکه ز شوق آهویت مجنونم

درویش توام ز پادشه افزونم

من رند و شرابخواره آسوده ز گنج

یک تنگه اگر مرا بود قارونم

اهلی شیرازی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

ای درد تو لیلی دل مجنونم

خرم ز غم تو خاطر محزونم

از بسکه شکفته گل گل، از خار رهت

گویی گل خار است دل پر خونم

واعظ قزوینی
 

رهی معیری » رباعیها » جدایی

 

ای بی‌خبر از محنت روزافزونم

دانم که ندانی از جدایی چونم

باز آی که سرگشته‌تر از فرهادم

دریاب که دیوانه‌تر از مجنونم

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode