گنجور

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

ای از گل سرخ، رنگ بربوده و بو

رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو

گلرنگ شود، چو روی شویی، همه جو

مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو

رودکی
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

آمد به سمرقند شه از رغم عدو

اینک ملک مشرق بدخواهش کو

گریبغو و جیحونش نظر دید افزون

پل بر جیحون نهاد و غل بر یبغو

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۶۹

 

هان یاران هوی و ها جوانمردان هو

مردی کنی و نگاه داری سرِ کو

گر تیر چنان رسد که بشکافد مو

باید که ز یک‌دگر نگردانی رو

ابوسعید ابوالخیر
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

ای کرده به بی وفایی آهنگ ، مرو

باری سخنی ز بهر مردان بشنو

اکنون که دلم هست به نزد تو گرو

دل باز فرست ، هر کجا خواهی رو

ازرقی هروی
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹

 

آن قصر که با چرخ همی‌زد پهلو

بر درگه آن شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای

بنشسته همی‌گفت که کوکو کوکو

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۵۶

 

آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو،

بر درگهِ او شهان نهادندی رو،

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای

بنشسته همی‌گفت که: «کوکو، کوکو؟»

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۶

 

بردار پیاله و سبو ای دل‌جو،

برگَرْد به گِردِ سبزه‌زار و لبِ جو؛

کاین چرخ بسی قَدّ‌ِ بُتانِ مَهْرو،

صد بار پیاله کرد و صد بار سبو!

خیام
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۰

 

گفتی چه شود کار فراقت یک‌سو

چون اشک چو شمع گرم باشم بی‌تو

آن روز ز روبهای اشکت به کجا

وان گرم سریهای چو اشکت پس کو

انوری
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

هر تخم که کاشتم نیامد به درو

تا چند خودر کهنه دلم غصه نو

سنبل نیم ای صنم! که گویم که برو

زین شهر تو گوئی مرو ای باب مرو!

مجیرالدین بیلقانی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۸ - النوبة الثالثة

 

کم تقتلونا و کم نحبّکم

یا عجبا لم نحبّ من قتلا

هر چند بر آتشم نشاند غم تو

غمناک شوم، گرم نماند غم تو

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۳۸ - ۴۲ - النوبة الثالثة

 

گویند مرا که در فراقش مگری

آن کیست که از فراق نگریست، بگو؟

میبدی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۸

 

خاقانی اگر کسی جفا دارد خو

پاداشن او وفا کن و باز مگو

آن کن به جهانیان ز کردار نکو

گر با تو کند جهان نیازاری ازو

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۰

 

هر روز بود تو را جفایی نو نو

تا جامهٔ صبر من بدرد جو جو

یک ذره ز نیکیت ندیدم همه عمر

بیرحم کسی تو آزمودم، رو رو

خاقانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

بگشای تو مشرق ای به حجت خسرو

در مغرب فتح کن میندیش به جو

خود بهر تو چرخ کهنه و دولت نو

هر یک به دو دست می زند تیغ تو رو

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

رفتم ز درت دل به غمت کرده گرو

بردم ز درت عشق کهن با غم نو

هر چند ز دل نباشد ای جان جهان

چه کم شود از تو گر بگوئی که مرو

سید حسن غزنوی
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ماییم خریدار می کهنه و نو

وآن گاه فروشندهٔ عالم به دو جو

گفتی که پس از مرگ کجا خواهم رفت؟

مستم کن و هر کجا که می‌خواهی رو!

سراج قمری
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۸۰

 

ای زلف درازت اصل گمراهی ازو

در معرض فتنه مرغ تا ماهی ازو

بر خسته دلم که هست آگاهی از او

چندین چه کنی جور چه می خواهی از او

ظهیر فاریابی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۰۳ - الحقیقة

 

تا ظن نبری که هست این رشته دو تو

یکتاست خود اصل و فرع بنگر نیکو

این اوست که پیداست به من لیکن او

شک نیست که این جمله منم نیک بدو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۷۳

 

جزعت به کرشمه چون کند عهدی نو

خواهم که کنم پیش رخت جان به گرو

گوید چشمت به غمزه برخیز و برو

گر مست نئی حدیث مستان مشنو

اوحدالدین کرمانی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم

 

تا ظن نبریک ه هست این رشته دو تو

یک توست ز اصل و فرع،‌ بنگر تو نکو

این اوست همه، ولیک پیداست بمن

شک نیست که این جمله منم،‌ لیک بدو

عراقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode