گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

شاهی که به رزم کاویان داشت درفش

گر زنده شود پیش تو بردارد کفش

ای کرده دل خصم خلاف تو بنفش

بشت است دل خصم و خلاف تو درفش

امیر معزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳ - دعوای دختر هزاره سلطان

 

دارم طلبی ز یار جانی دو سه کفش

نی زرد بود نه قرمزی و نه بنفش

نی چرم نه سختیان نه میشی باشد

نی کوبه به او رسیده باشد نه درفش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴ - جواب آخوند ملا سیدا

 

دنیاست عروس سه طلاق است سه کفش

نی زرد بود نه قرمزی و نه بنفش

این را تو اگر ز یار جانی طلبی

میدان به یقین که جنگ مشت است و درفش

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

زان عارض لاله گون و آن خال بنفش

نه فکر کلاه دارم و نه غم کفش

با آن سر مژگان دل خونین مرا

باشد پیوسته صحبت مشت و درفش

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

از سیلی غم چند کنی چهره بنفش

وز سختی راه نالی و تنگی کفش

راضی بقضا باش که با حکم خدا

باشد جدلت ستیزه مشت و درفش

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode