گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۲۳

 

تادور فتادهام از آن نادره کار

دل گشت به صد پاره و صد شد به هزار

من چون شمعم که در فراقِ رخِ یار

شب میسوزم به روز میمیرم زار

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۱۰۰

 

من شمع توام که گر بسوزم صد بار

گویی که ز صد رسیده نوبت به هزار

چون شمع نداریم زمانی بیکار

تا میسوزم به درد و میگریم زار

عطار
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

بعد از عمری که از سفر آمد یار

دانی ز چه کرد از تب رشکم آزار

یعنی آن کس که زنده ماند در هجر

خوبست که در وصل چنین میرد زار

فصیحی هروی
 
 
sunny dark_mode