گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۴۴

 

گر زلفِ بتم نیی تو ای شب بسر آی

تا کی ز درازی تو کوتاهتر آی

وی صبح اگر از دل کُهْ میندمی

یعنی که ز سنگ آخر از پرده برآی

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷

 

پیری بدر آمد ز خرابات فنای

در گوش دلم گفت که: ای شیفته رای

گر می‌طلبی بقای جاوید مباش

بی‌بادهٔ روشن اندرین تیره‌سرای

عراقی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

ای دور شب فراق آخر بسر آی

وی نوبت روز وصل یکبار در آی

گر عمر منی ایشب هجران بگذر

ور جان منی ای نفس صبح بر آی

ابن یمین
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

ای تیره شب فراق آخر به سر آی

وی صبح امید از در مهر درآی

گر عمر منی ای شب هجران بگذر

ور جان منی ای نفس صبح برآی

میرداماد
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

رازی رانم ترا به کس بر مسرای

گر بایدت آبرو فضیلت مدرای

جز روز مه روزه به شاهد منشین

الا شب آدینه به ساغر مگرای

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode