گنجور

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲

 

در گوش دلم گفت فلک پنهانی

حکمی که قضا بود ز من می‌دانی

در گردش خویش اگر مرا دست بدی

خود را برهاندمی ز سرگردانی

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۳۳

 

در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی:

حُکمی که قضا بُوَد ز من می‌دانی؟

در گردشِ خود اگر مرا دست بُدی،

خود را برهاندمی ز سر گردانی.

خیام
 

عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۱۰

 

امروز منم نه کفر و نه ایمانی

نه دانائی تمام و نه نادانی

شوریده دلی، شیفته ای، حیرانی

بر سر گردن فتاده سرگردانی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق » شمارهٔ ۲۵

 

تا چند من سوخته را رنجانی

تاکی کشیم به تیغ سرگردانی

نه با خودم و نه بیخود از حیرانی

گر هیچ نگویم تو نکو میدانی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۶

 

ای عشقِ تو عینِ عالم حیرانی

سودای تو سرمایهٔ سرگردانی

حالِ من دلسوخته تا کی پرسی

چون میدانم که به ز من میدانی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱۷

 

جانا صد ره بمُردم از حیرانی

بار دگرم زنده چه میگردانی

چون شرح دهم این همه سرگردانی

گر من بنگویم تو همه میدانی

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۰

 

ای دل چو نصیب تست سرگردانی

از طالع شوم خود چه سرگردانی

چون رزق تو این است کز اوّل دادند

پس جهد تو هیچ است دلا نادانی

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۲

 

گه می خوانی مرا و گه می رانی

عاجز کردی مرا ز سرگردانی

چون می نبری مرا چرا می خوانی ؟

کز پای من آمدن نیاید دانی

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵۴

 

آن چیز که هست در سبد میدانی

از سر سبد تا بابد میدانی

هر روز بگویم به شبم یاد آید

شب نیز بگویم که تو خود هم دانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴۸

 

ای عشق تو عین عالم حیرانی

سرمایهٔ سودای تو سرگردانی

حال من دلسوخته تا کی پرسی

چون می‌دانم که به ز من میدانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸۰

 

با دل گفتم که ای دل از نادانی

محروم ز خدمت شده‌ای میدانی

دل گفت مرا سخن غلط میرانی

من لازم خدمتم تو سرگردانی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶۶

 

در عشق موافقت بود چون جانی

در مذهب هر ظریف معنی دانی

از سی و دو دندان چو یکی گشت دراز

بی‌دندان شد از چنان دندانی

مولانا
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

دادم به تو دل من ز سر نادانی

شبهای سر زلف توأم تا دانی

دارم ز سر زلف تو ای دوست به دست

اسباب پریشانی و سرگردانی

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode