گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

شاها ملکا جهان به فرمان تو باد

ملک تو شکفته باغ و بستان تو باد

شمشیر تو در دست تو برهان تو باد

رحمت همه بر دل و تن و جان تو باد

مسعود سعد سلمان
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

گردون گرهی ز طاق ایوان تو باد

بر سطح فلک عرصه ی میدان تو باد

گر با تو عدو روی بمیدان آرد

چون گوی سرش در خم چوگان تو باد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

مه نعل سمند باد جولان تو باد

قندیل فلک شمع شبستان تو باد

شیری که سپهر نیلگون بیشه اوست

خاک کف کمتر سگ دربان تو باد

خواجوی کرمانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

شاها چو کمان قدر به فرمان تو باد

چون گوی فلک در خم چوگان تو باد

آن سینه پر داغ که خصمت دارد

صندوقه تیرهای پران تو باد

وحشی بافقی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

جان چیست که گویمت بقربان توباد

یاسر فدای پای یکران تو باد

گر سینه ما زخم ترا لایق هست

کردیم بهل که وقف پیکان توباد

میرداماد
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

سر تا سر دهر عشرتستان تو باد

صد رنگ گل طرب به دامان تو باد

عید است و بهار خرمی ها دارد

جان من و صد چو من به قربان تو باد

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode