گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

گر یابد زهره آگهی از نامت

خواهد که به‌جای می‌بود در جامت

گر ماه ز چرخ بشنود پیغامت

آید به ‌زمین و اوفتد در دامت

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷

 

هر روز مرا ز عشق جان انجامت

جانیست وظیفه از دو تا بدامت

یک جان دو شود چو یابم از انعامت

از دو لب تو چهار حرف از نامت

سنایی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۷۷

 

چون مرغ دلم افتاد اندر دامت

خواهم که بگویم ای شهنشه نامت

گوید خردم که ای شکسته هش دار

در سایۀ خود همی دهد آرامت

عین‌القضات همدانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸

 

ای صید شده مرغ دلم در دامت

من عاشق آن دو لعل میگون فامت

ای ننگ شده نام رهی بر نامت

تا جان نبری کجا بود آرامت

خاقانی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

رفتم به سفر چو بود دوری کامت

جستی تو ز دام ما و ما از دامت

هم گوش تو آسوده شد از ناله من

هم گوش من آسوده شداز دشنامت

مجد همگر
 
 
sunny dark_mode