گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۲

 

آن شد که من از عشق تو شبهای دراز

با مه گله کردمی و با پروین راز

جستم ز تو چون کبوتر از چنگل باز

رفتم نه چنان که دیگرم بینی باز

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۳

 

زان شب که به روز برده‌ام با تو به ناز

روز و شبم از غمت سیاهست و دراز

بس روز چنین بی‌تو به سر خواهم برد

تا با تو شبی چنان به روز آرم باز

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۴

 

دل شادی روز وصلت ای شمع طراز

با صد شب هجر بیش گفتست به راز

تا خود پس از این زان همه شبهای دراز

با روز وصال بی‌غمی گوید باز

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۵

 

گر در طلب صحبتم ای شمع طراز

دوش آبله کرد پایت از راه دراز

امشب بر من بیای تا بانگ نماز

چون آبله بردست همی باش به ناز

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۶

 

ای دل بخریدی دم آن شمع طراز

وی دیده حدیث گریه کردی آغاز

ای عشق کهن ناشده نو کردی دست

وی محنت ناگذشته آوردی باز

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

ای روی تو را برده مه چرخ نماز

زلفت چو شب هجر سیه رنگ و دراز

عذری که رخ تو دوش آوردم پیش

از چشم چو زلف خود پس گوش انداز

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

با یار جفا جوی پس از هجر دراز

کردم به تلطف سخن وصل آغاز

از هر بن موییش بر آمد آواز

کای برده دلت عشق من آوردی باز

مجیرالدین بیلقانی
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۴

 

تا روی ترا بدیدم ای شمع طراز

نی کار کنم نه روزه دارم نه نماز

چون باتو بوم مجاز من جمله نماز

چون بی‌تو بوم نماز من جمله مجاز

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۴

 

تا روی ترا بدیدم ای شمع طراز

نی کار کنم نه روزه دارم نه نماز

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۴

 

چون باتو بوم مجاز من جمله نماز

چون بی‌تو بوم نماز من جمله مجاز

محمد بن منور
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۳

 

با لاله رخان باغ سرو از سر ناز

می‌کرد ز شرح قد خود قصه دراز

از باد صبا چو وصف قدت بشنید

ز آوازهٔ قامت تو آمد به نماز

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۴

 

از بس که کند زلف تو با روی تو ناز

بیم است که از رشک کنم کفر آغاز

من بندهٔ بادی شوم ای شمع طراز

کو زلف تو را ز روی بر دارد باز

مهستی گنجوی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۸ - ۵۲ - النوبة الثالثة

 

اول تو حدیث عشق کردی آغاز

اندر خور خویش کار ما را می‌ساز

ما کی گنجیم در سرا پرده راز

لافیست بد سنت ما و منشور نیاز

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۲ - النوبة الثالثة

 

اندر همه عمر من شبی وقت بناز

آمد بر من خیال معشوقه فراز

برداشت نقاب مر مرا گفت بناز

باری بنگر که از که ماندستی باز

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۳ - النوبة الثالثة

 

ز اوّل تو حدیث عشق کردی آغاز

اندر خور خویش کار ما را می‌ساز

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۹- سورة الزمر- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

اوّل تو حدیث عشق کردی آغاز

اندر خور خویش کار ما را می‌ساز

ما کی گنجیم در سرا پرده راز

لافیست بدست ما و منشور نیاز

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۸- سورة البینة (لم یکن)- مکیة » النوبة الثالثة

 

ای درّ بچنگ آمده در عمر دراز

آورده ترا ز قعر دریا بفراز

غوّاص ترا نهاده بر دست ز ناز

افتاده ز دست و باز دریا شده باز!

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰۵- سورة الفیل- مکیة » النوبة الثالثة

 

گر کعبه وصل تو کنند بر ما ناز

از بادیه هجر که مان دارد باز؟

ما می‌گردیم در بیابان نیاز

کز دور روا بود سوی کعبه نماز!

میبدی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

گر چنگ تو نیست بلبل ای چنگ نواز

چون با گل رخسار تو گوید همه راز

آن بلبل و گل چرا همی دارد باز

از دیده من جمال و از گوش آواز

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای روز و شب از زلف و رخت یافته ساز

چون روز و شبم ز عشق تو با تک و تاز

ترسم چو گسستم از شب و روز تو راز

چون روز و شب رفته به من نایی باز

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۱
sunny dark_mode