×
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل رابع - خود را بشناس تا خدا را بشناسی
در دیدۀ دیده دیدهای بنهادیم
و آن را ز ره دیده غذا میدادیم
ناگه بسر کوی جمال افتادیم
از دیده و دیدنی کنون آزادیم
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۱۳
بستیم میان و خون دل بگشادیم
پندار وجود خود ز سر بنهادیم
ما را چه کنی ملامت، ای دوست که ما
در وادی بینهایتی افتادیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۹
مائیم که پوستین بگازر دادیم
وز دادن پوستین بگازر شادیم
در بحر غمی که ساحل و قعرش نیست
نظارهگر آمدیم و پست افتادیم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
ما بنده عشق و از خرد آزادیم
با درد و غم عشق تو بس دلشادیم
چون حاصل عمر ما بجز عشق تو نیست
گوئی مگر از برای عشقت زادیم
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱
چون طایر باد از قفس آزادیم
دوران گرهی نزد که ما نگشادیم
تاری ز کمند کس نبردیم نشان
در دام کسی پری گرو ننهادیم
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۰
آن روز که ما و دل ز مادر زادیم
دایم ز فشار درد و غم ناشادیم
در لجه این جهان پر حلقه و دام
آزاد ولی چو ماهی آزادیم