گنجور

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل رابع - خود را بشناس تا خدا را بشناسی

 

در دیدۀ دیده دیده​ای بنهادیم

و آن را ز ره دیده غذا می​دادیم

ناگه بسر کوی جمال افتادیم

از دیده و دیدنی کنون آزادیم

عین‌القضات همدانی
 

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۱۳

 

بستیم میان و خون دل بگشادیم

پندار وجود خود ز سر بنهادیم

ما را چه کنی ملامت، ای دوست که ما

در وادی بینهایتی افتادیم

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۹

 

مائیم که پوستین بگازر دادیم

وز دادن پوستین بگازر شادیم

در بحر غمی که ساحل و قعرش نیست

نظاره‌گر آمدیم و پست افتادیم

مولانا
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

ما بنده عشق و از خرد آزادیم

با درد و غم عشق تو بس دلشادیم

چون حاصل عمر ما بجز عشق تو نیست

گوئی مگر از برای عشقت زادیم

اسیری لاهیجی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

چون طایر باد از قفس آزادیم

دوران گرهی نزد که ما نگشادیم

تاری ز کمند کس نبردیم نشان

در دام کسی پری گرو ننهادیم

نظیری نیشابوری
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

آن روز که ما و دل ز مادر زادیم

دایم ز فشار درد و غم ناشادیم

در لجه این جهان پر حلقه و دام

آزاد ولی چو ماهی آزادیم

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode