جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
خوش با دگرانی ای به رخ رشک پری
بر من همه راه ناخوشی می سپری
چون دولت سود وصل تو یافت نشد
در ماتم نایاب من و نوحه گری
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
با تیغ تو گر سرنفرازم چه کنم
سر در ره عشق تو نبازم چه کنم
چون دولت یافت نشد نصیب دگران
با محنت نایاب نسازم چه کنم
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
گفتی که سیاه است تو را خرقه به رنگ
آورده ام این رنگ من از دیر فرنگ
هر لحظه چو ناقوس کشم از دل تنگ
از دوری آن دیر جگر سوز آهنگ
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
آن مه که به دل حرف وفا کرده درست
دی بود به حمام پس از صبح نخست
آبی به سرم ریخت ز سرچشمه لطف
وز لوح دلم نقش بتان پاک بشست
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
قلبی بصفاء خدکم مفتون
نطقی بصفات قدکم موزون
از عشق شما جنون من نیست عجب
انتم لیلی و صبکم مجنون
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی
خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی
تو مردم دیده ای نه آویزه گوش
از گوش به دیده آکه در دیده بهی
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
ای پایه بخل از تو شده پست سخا
وز ساغر لطف تو جهان مست سخا
می بود سخا پی سپر بخل شده
بگرفت سخای دست تو دست سخا
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
از زیب خطت عذار نایافته زین
نبود ز تو تا مه سر مویی مابین
باشد زشعاع رخ دو چشم تو دو عین
بینی الفی کشیده بین العینین
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
گل گرچه کشد سرزنش از خار درشت
رو با تو و بر درخت خود دارد پشت
با قد تو شاخ گل مگر دعوی کرد
کش گل به طپانچه می زند غنچه به مشت
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
خورشید می آنکه ساقی و دور مدام
دیده ست ز تدویر صراحیش مقام
بر حلق صراحی گذرد چون مه نو
در دایره جام شود ماه تمام
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
بشکافت زمین به سبزه و گل بشکفت
شد در چمن آشکار اسرار نهفت
گر بود کدورتی ز دی جنبش باد
از سایه شاخ ساخت جاروب و برفت
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
پیری دیدم ز نقش هستی ساده
قفل همه مشکلات را بگشاده
گفتم که اراده چیست ای آزاده
فرمود که ترک ما علیه العاده
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۱
ای نطق تو آب زندگی را منبع
در هر نفست نفیس گنجی مودع
آلوده مکن دهان بما لا یعنی
فرسوده مکن زبان بما لاینفع
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
جامی عمری به خلق عالم پیوست
زان شیوه نیامدش بجز باد به دست
فارغ ز همه کنون به کنجی بنشست
از دوستی و دشمنی خلق برست
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۳
هستم ز علایق جهان آزاده
دارم همه اسباب طرب آماده
اشعار ندیم و کسب دانش معشوق
دفتر دف و کلک نی سیاهی باده
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
در دایره وفا نیی یک ساعت
بی داعیه جفا نیی یک ساعت
گر از نظرم جدا شدی باکی نیست
چون از دل من جدا نیی یک ساعت
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
ماییم ز فیض جود آن جان و جهان
فانی شده در شهود آن جان و جهان
بس نیست شدیم و هست تا روشن شد
نابود جهان و بود آن جان و جهان
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
گر بیدارم اسیر صد شور و شرم
ور در خوابم ز عقل و دین بی خبرم
هرگه که به حال خویشتن درنگرم
خواهم که لباس عمر بر خود بدرم
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
ای خواجه به کوی اهل دل منزل کن
در پهلوی اهل دل دلی حاصل کن
خواهی بینی جمال معشوق ازل
آیینه تو دل است رو در دل کن
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
دل بهر تو صد تیغ ملامت خورده ست
صد زخم ز تیغت به قیامت برده ست
در عهد تو چون کسی سلامت طلبد
روزی که تو زاده ای سلامت مرده ست