گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

گرچه کندت مساعدت روز بهی

آخر ز قضا به هیچ حیلت نرهی

تا هست بده چه فایده زآنکه نهی

دشمن ببرد خاک خورد گر ندهی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

فر ابدی و نعمت جاویدی

نخل عیشی و گلبن امیدی

خوبی و خوشی مشتری و ناهیدی

فرزند مهی نبیره خورشیدی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

ای حورا زاده لعبت نوشادی

از باغ بهشت کی برون افتادی

بندیش که پیرایه به تن بنهادی

ای حسن تو پیرایه مادرزادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

بنمودی مقنعی مهی ناگاهی

تا هر که پدید گشت چون گمراهی

او داشت فرو برده به چاهی ماهی

داری تو فرو برده به ماهی چاهی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

ای نای هوا بریدم از نای دمی

او را دم گرم بوده تو سرد دمی

زو بود مرا خرمی از تو دژمی

او نای نشاط بود و تو نای غمی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

عشوه دهیم همی سرابی گویی

بر من گذری همی شهابی گویی

گریان شوم از تو آفتابی گویی

نتوانم بی تو زیست آبی گویی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

ای راوه اگر بهشت پیداست تویی

چیزی که در او ملک مهیا است تویی

آبی که در او سپهر والاست تویی

جویی که در او هزار دریاست تویی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

ای شاه عدو بندی و هم قلعه گشای

ای خسرو جمجاه سکندر سیمای

ای رأی تو چون مهر فلک ملک آرای

زین بند رهیت را رهایی فرمای

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۴

 

چون بلبل داریم برای رازی

چون گل که نبوییم برون اندازی

شمعم که چو برفروزیم بگدازی

چنگم که ز بهر زدنم بنوازی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

امید به زندگانیم نیست بسی

منصور سعید را بگویید کسی

هستت به خلاص عمر من دست رسی

کز جان رمقی مانده ست از تن نفسی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۶

 

مسعود چو دربند گرفتار شدی

از فعل زمانه بر سر کار شدی

از مستی عز و ناز هشیار شدی

در جمله ز خواب دیر بیدار شدی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

نالنده تر از نایم در قلعه نای

همسایه ماه گشتم از تندی جای

نه طبع مرا به جای و نه دست و نه پای

ای شاه جهان رحم کن از بهر خدای

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۸

 

ای شاه جهان ز ملک باقی شادی

زیرا که برای ملک باقی زادی

سلطانی را جمال باقی دادی

سلطان سلاطینی باقی بادی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

بر شاهان جمله پادشاهی داری

وز نعمت و کام هر چه خواهی داری

ای شاه تو تأیید الهی داری

والله که به حق تو پادشاهی داری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

آمد بر من خیال زیبا یاری

گفتم به سلامتت بدیدم باری

تو نیز بدین سمج بدیدی آری

شیری شده حلقه بر دو پایش ماری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

ای چرخ همه کار به پرگار زدی

گر مهر درش مگر به مسمار زدی

ای شب تو ردای خویش بر قار زدی

ای تیغ زدوده صبح زنگار زدی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

از غنچه ناشکفته مستورتری

وز نرگس نیم خفته مخمورتری

در خوبی از آفتاب مشهورتری

ای مه ز مه دو هفته پرنورتری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

از بلبل بر سرو طربناک تری

وز نرگس دسته بسته چالاک تری

زآتش صنما اگر چه بی باک تری

والله که ز آب آسمان پاک تری

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

ای قلعه نای مادر ملک تویی

دانند که کان گوهر ملک تویی

امروز نیام خنجر ملک تویی

آیا دیدی که بر در ملک تویی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۵

 

ای تن تو به طبع بار بیمار کشی

خوشدل خوشدل رنج و غم یار کشی

از چرخ همی بلای بسیار کشی

خوش بر تو نهد بار که خوش بار کشی

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
sunny dark_mode