گنجور

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

با یک سر موی تو اگر پیوند است

بر پای دلت هر سر مویی بند است

گفتی که رهی دراز دارم در پیش

از خود به خود آی، دوست بین تا چند است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

در کوی تو صد هزار صاحب هوس است

تا خود، به وصال تو، که را دسترس است

آن کس که بیافت، دولتی یافت عظیم

و آن کس که نیافت، داغ نایافت بس است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

در بادیهٔ عشق دویدن چه خوش است

وز خیر کسان طمع بریدن چه خوش است

گر دست دهد صحبت اهل نفسی

دامن ز زمانه در کشیدن چه خوش است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

سرتاسر آفاق جهان از گل ماست

منزلگه نور قدس کلی، دل ماست

افلاک و عناصر و نبات و حیوان

عکسی ز وجود روشن کامل ماست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

هر کار که هست در جهان، پیشهٔ ماست

هر شیر دلی که هست، در بیشهٔ ماست

از ما مگذر که چون ببینی به یقین

زان خرم و خوب تر در اندیشهٔ ماست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

اول ز مکوّنات، عقل و جان است

و اندر پی او، نُه فلک گردان است

زین جمله چو بگذری چهار ارکان است

پس معدن و پس نبات و پس حیوان است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

تا گردش گردون فلک تابان است

بس عاقل بی هنر که سرگردان است

تو غره مشو ز شادی ای گر داری

در هر شادی هزار غم پنهان است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

من آن گهرم که عقل کل کان من است

و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است

کونین و مکان و ماوراء زنده به اوست

من جان جهانم، نه جهان جان من است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است

ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است

سّر ازل و ابد که گوش تو شنید

رمزی ز حدیث کهنه و نوی من است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

هرگز بت من روی به کس ننموده است

و این گفت و شنود خلق، بر بیهوده است

و آن کس که بتم را به سزا بستوده است

او هم به حکایت ز کسی بشنوده است

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

هر نفس که او درد ز درمان دانست

دشخوار خرد تواند آسان دانست

چیزی که وجود آن نیابی در خود

بیرون ز خود از چه روی بتوان دانست؟

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

بر سیر اگر نهاده ای دل، ای دوست

چون سیر به یک بار برون آی از پوست

زنهار مگرد گرد این راه مخوف

تا همچو پیاز خاطرت تو بر تو ست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳

 

سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست

من نیستم و هستیِ هستم همه اوست

این هستی موهوم، خیالی است صریح

زین هستی موهوم چو رستم، همه اوست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴

 

راه ازل و ابد، زبان و سرِ توست

و آن دّر که کسی نسفت، در کشور توست

چیزی چه طلب کنی؟ که گم کرده نه ای

از خود بطلب، که نقد تو در بر توست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست

ور جامه پسندیده نشد، رشتهٔ توست

گر ز آن که تو را پای فرو رفت به گل

از کس تو منال، کاین گل آغشتهٔ توست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

در هر برزن که بنگرم آشوبی ست

آشوب شکنجه ای و زخم چوبی ست

تا پاک کنند گیتی از یک دیگر

هر ریش که هست، بر زنخ جارویی ست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

چندین غم مال و حسرت دنیا چیست

هرگز دیدی کسی که جاوید بزیست؟

این یک نفسی که در تنت عاریتی ست

با عاریتی، عاریتی، باید زیست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست؟

خاموش منم، در دهنم گوی که کیست

سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی

آن کس که منش پیرهنم، گوی که کیست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی ست

نه نه، غلطم، که جمله بگذاشتنی ست

بگذاشتنی ست هر چه در عالم هست

الا عزت که آن نگه داشتنی ست

باباافضل کاشانی
 

باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

عشق تو ز هر بی خبری خالی نیست

درد تو ز هر بی بصری خالی نیست

هر چند که در خلق جهان می نگرم

سودای تو از هیچ سری خالی نیست

باباافضل کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode