گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

جان را در اشگ شست و شو باید کرد

دلرا از غیر رفت و رو باید کرد

چون پاک شود وجودش از آلایش

آنگه آنرا نثار او باید کرد

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

با وصل تو دست در کمر نتوان کرد

با درد فراق هم بسر نتوان کرد

چون چارهٔ کار غیر بی‌تابی نیست

جز ناله و آه بی‌اثر نتوان کرد

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

ای خسته ترا آن سر کو میسازد

زان لب دشنام رو برو میسازد

لب میدهدت شفا ز بیماری چشم

درد او را دوای او می‌سازد

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

این گلشن دهر عاقبت گلخن شد

هر دوست که بود جز خدا دشمن شد

جز مهر خدای هرچه در دل کشتم

حاصل اندوه و دانه صد خرمن شد

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

ایمان درست عشق کیشان دارند

هرچند که ظاهری پریشان دارند

مفتاح حقایقی که میجوئی فیض

زیشان غافل مشو که ایشان دارند

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

شادم که غمت همره جان خواهد بود

عشقت با دل در آنجهان خواهد بود

هجران تو با کالبدم خواهد ماند

وصل تو حیات جاودان خواهد بود

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

دیدم دیدم که هر چه دیدم حق بود

دیدم دیدم که دید دیدم حق بود

دیدم دیدم که می شنیدم از حق

دیدم دیدم که آن شنیدم حق بود

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

با رب تو مرا بخواهش من مگذار

جان را بهوای طاعت تن مگذار

جان صاف کش میکده تقدیس است

معتاد صفا بدردی من مگذار

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

در گوشهٔ انزوا خزیدن خوش تر

پیوند ز غیر حق بریدن خوشتر

ای فیض مکن علاج گوشت ز نهار

کافسانه دهر ناشنیدن خوشتر

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

زین دار فنا پای کشیدن خوشتر

پیوند ز این و آن بریدن خوشتر

دل کردن از اندیشهٔ دنیا خالی

در عاقبت کار رسیدن خوشتر

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

یا رب تو مرا بکردهٔ زشت مگیر

از معصیتم بگذر و طاعت بپذیر

چون مهر تو و نبی و اولاد نبی

نزد تو شفاعتم کند دستم گیر

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

گه در غزلم سخن کشد جانب راز

گاهی بقصیده میشود دور و دراز

نازم برباعی سخن کوته کن

تا باز شود بحرف لب بندد باز

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

ای فیض بیا دلی بدریا انداز

زین پستی خویش را ببالا انداز

یعنی ز کمال هر چه اندوختهٔ

از سر بردار و بر ته پا انداز

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

خود را بمحیط خطر انداز و مترس

سر در ره آن نگار در باز و مترس

بر سوختگان دست ندارد دوزخ

با آتش عشق دوست در ساز و مترس

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

مغرور بعلم خود مشو مست مباش

نزد علما نیست شو و هست مباش

در حضرت دوستان حق پستی کن

نزد دشمن بلند شو پست مباش

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

از عشق مجاز گویمت چیست غرض

زان چاشنی عشق حقیقیست غرض

از جلوهٔ حسن دوست در روی نکو

تعلیم طریق عشقبازیست غرض

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

با من بودی منت نمی‌دانستم

تا من بودی منت نمی‌دانستم

رفتم چو من از میان ترا دانستم

با من بودی منت نمی‌دانستم

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

در راه طلب تمام دردم دردم

در ورزش فهم راز مردم مردم

گفتی که چرا نمیکنی در خود سیر

از من خبرت نبود کردم کردم

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

از غیب رسد، بدل سروشی هر دم

دلراست بدان سروش گوشی هردم

گه نغمهٔ حزن میرسد گاه طرب

نیشی است بهر دمی و نوشی هر دم

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

از لذت عیش اینجهان سرد شدم

در آرزوی اجل همه درد شدم

چندی چو زنان برنگ و بو بودم شاد

آخر بیقین آخرت مرد شدم

فیض کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode