گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

تو نامدی و مهر فلک جلوه نمود

تو رفتی و مهر بود بر چرخ کبود

آید بر خم خون دل از دیده فرود

از آمدن دیر تو و رفتن زود

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

آمد به من خسته ز دلبر کاغذ

از مسأله وفا محرر کاغذ

گریان ماندم چو دیده را بر کاغذ

چون اشک روان فرو شدم در کاغذ

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

آمد به چمن قافله باد بهار

از سنبل تر نافه چین بسته بتار

از غنچه که کرده بیضه نرگس اظهار

گویا که به چشمش از رمد هست غبار

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

جانا دستت یکدمم از دوش مبر

وز نکته دهان خودم از گوش مبر

رخ از رخ و گردنم ز آغوش مبر

از جسمم روح و از تنم هوش مبر

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ساقی نه ز آب تلخ کز آتش تیز

یکرطل گران سوی من آور برخیز

گر زانکه ز توبه ات شوم عذرانگیز

انداز به آستین و در حلقم ریز

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

ساقی بقدح می طربناک انداز

عکس رخ پاک در می پاک انداز

بس شور و شغب در من بی باک انداز

زان غلغله در گنبد افلاک انداز

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

رفتی و بچشمم از تو تابست هنوز

چشمم ز خیال تو پرآبست هنوز

تن زاتش عشق تو کبابست هنوز

باز آ که دل از غمت خرابست هنوز

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

رفتی و دل از غمت فگارست هنوز

وز شوق تو چشمم اشکبارست هنوز

واگرد که جان ز هجر زارست هنوز

باز آی که دل در انتظارست هنوز

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

یارم نشد آن بت پریوش هرگز

زو شاد نگشت این دل غمکش هرگز

بی او ز دمم کم آمد آتش هرگز

یعنی نزدم باو دم خوش هرگز

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

دارم ز وجود خود پریشانی و بس

وز جمله کرده ها پشیمانی و بس

از عقل نصیبم شده نادانی و بس

بر نادانی خویش حیرانی و بس

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

دیدند یکی قلندر فقراندیش

از منزل و خانمانش دوری شده کیش

گفتند که پیوسته کجایی درویش

گفتا که درون خرقه کهنه خویش

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

آنروی که اوج حسن شد جلوه گهش

نظاره نموده ام ز زلف سیهش

نسبت نتوان کرد بخورشید و مهش

زانرو که نظر فکنده ام ته بتهش

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

خواهی که بدت رو ندهد خوشخو باش

با اهل دو کون یکدل و یکرو باش

هر سو که رود خلق تو دیگر سو باش

یعنی که مباش با کسی با او باش

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

هر چیز رسد ز اهل دوران مخروش

وز قسم ازل زیاده را بیش مکوش

بر بند ز ناشنیدنی پرده گوش

وز هر چه نه گفتنی زبان دار خموش

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

خواهی که به خاصگان حق گردی خاص

اول ز عوام خویش را ساز خلاص

وانگاه در آ براه صدق و اخلاص

تا خاص کنندت و پذیرندت خواص

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

خواهی که ترا رسد ز درویشان فیض

تو نیز رسان ز جود با ایشان فیض

اینگونه گرت رسد به دل ریشان فیض

شاید که ترا در رسد از پیشان فیض

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای دل تو مگر که مشک نابست آن خط

زآنرو که ز زنگ در حجابست آن خط

کز شام رقم بر آفتابست آن خط

نی نی غلطم نقش بر آبست آن خط

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای از تو درون ناتوانم را حظ

وز حسن تو چشم خون فشانم را حظ

از قد خوشت روح روانم را حظ

وز لعل روان بخش تو جانم را حظ

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

در روز جدایی غم دلسوز وداع

وان آتش هجر شعله افروز وداع

صد غصه مهلک غم اندوز وداع

نابود نمودند مرا روز وداع

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

تا شد بدرون آتش هجران واقع

وانگه ز برونم اشک غلطان واقع

شد سعی بدانچه بود امکان واقع

آن شعله بآب کشت نتوان واقع

امیرعلیشیر نوایی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode