گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

یک خانه بتانند به جای اندر خور

از تو مهتر و تو زایشان کهتر

چونین تو به تک ز همگنان در مگذر

نتوان به تکی به طوس شد جان پدر

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

زلف و خط آن سرو قد سیمین بر

از مشک مسلسلست یا سنبل تر

زان زلف گفت عنبر و مشک خطر

از خط بفزود روی او زینت و فر

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

صد بار زمن شنیده بودی کم و بیش

کایزد همه را هر چه کنند آرد پیش

در کرده خویش مانده ای ای درویش

چه چون کندی فزون زاندازه خویش

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ

گردد دل من همی زبترویان تنگ

نشگفت که از ستارگان دارم ننگ

امروز که آفتاب دارم در چنگ

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

یاری بودی سخت بآیین و بسنگ

همسایه تو بهانه جوی و دلتنگ

این خو تو ازو گرفته ای ای سرهنگ

انگور ز انگور همی گیرد رنگ

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ

یا او سر ما به دار سازد آونگ

القصه درین زمانهٔ پر نیرنگ

یک کشته بنام به که صد زنده به ننگ

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

هر چند که از تو بوسه یابم گه بام

در آخر شب مرا هوس آید کام

بوسه بده و کنار برتست حرام

نشنودستی درو غزن باشد شام

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

گر خواسته ای تو ازپی خواسته ایم

رویار دگر خواه که ماخواسته ایم

تو پنداری دل به تو آراسته ایم

ما ای بت از آن سرای بر خاسته ایم

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

آن روز چه بد که با قضا یار شدم

دیدار ترا به جان خریدار شدم

آن روز به بازی به سر کار شدم

تا لاجرم امروز گرفتار شدم

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

تا در طلب دوست همی بشتابم

عمرم به کران رسید و من در خوابم

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت

این عمرگذشته راکجا دریابم

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

جستم همه ساله ای پسر کام تو من

خرسند همی بودم در دام تو من

سیر آمدم از بهانه خام تو من

بریخ اکنون نگاشتم نام تومن

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

گویند که معشوق تو زشتست و سیاه

گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه

من عاشقم و دلم بر او گشته تباه

عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

خط آوردی رواست بر روی چو ماه

خوشتر گشتی از آنچه بودی صد راه

در آرزوی خط تو خوبان سپاه

بر روی همی کشند خطهای سیاه

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

با من چو گل شکفته باشی گه گه

گاهی باشی چو کارد با گوشت تبه

روزی همه آری کنی و روزی نه

یک ره صنما بنه مرا بریک ره

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

ای دوست به یک سخن ز من بگریزی

خوی تو نبد به هر حدیثی تیزی

بد گشتی از آن که با بدان آمیزی

بادیگ بمنشین که سیه برخیزی

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای دوست مرا دید همی نتوانی

بیهوده چرا روی ز من گردانی

بی جرم و جنایتی که از من دانی

چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

ای دوست تر، از دو دیده و بینایی

ای آنکه ز پیش چشم ناپیدایی

آن روز که آمدی مرا دربایی

گر تا به قیامت تو غذانی (؟) نایی

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

از بهر خدای اگر تویی سرو سرای

یکباره ز من باز مگیر ای بت پای

دیدار عزیز کردی ای بار خدای

سیمرغ نه‌ای روی رهی را بنمای

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد

گفتار چه سودست چو ورغ آب ببرد

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

نیکو مثلی زده ست شاها دستور

بز را چه به انجمن کشند و چه به سور

فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode