گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

آسوده کربلا بهر فعل که هست

گر خاک شود نمی شود قدرش پست

بر می دارند و سبحه اش می سازند

می گردانند از شرف دست بدست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای مشک اسیر گیسوی خم بخمت

عنبر مسکین خط مشکین رقمت

سر تا قدمت تمام حسنست و جمال

سر تا قدمم فدای سر تا قدمت

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای نخل ریاض کامرانی قلمت

خضر ره روشنی سواد رقمت

امید که دیده رمد دیده ما

روشن شود از سرمه خاک قدمت

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

عمرم بطلب کاری صانع بگذشت

در حیرت آثار صنایع بگذشت

گر عمر گذشت نیست افسوس مرا

افسوس ز عمریست که ضایع بگذشت

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

گر یار جفاکار و گر عربده جوست

خوش باش که هر چه آید از یار نکوست

گر درد دلی رسد بعاشق از دوست

سهل است چو درمان دل آخر هم از اوست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

هر دلبر پر جفا که در عالم هست

از روی وفاست ناصح عاشق مست

در منع هوا رسم جفا عاشق را

کافیست ز دلبران نصیحت پیوست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

تا سلسله عاشقی ما برپاست

دام دل ما مقید بند بلاست

یکدم ز بلای عاشقی دور نه ایم

گویا که بلای عاشقی عاشق ماست

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

انجام وجود اهل عالم عدم است

پایان سرور و راحت و ذوق غم است

بسیار مکش در طلب راحت رنج

کین جنس بسی عزیز و بسیار کم است

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

کار دلم از عشق تو انجام نیافت

جانم بلب آمد از لبت کام نیافت

در عشق تو نیست مبتلایی که چو من

هرگز راحت ندید و آرام نیافت

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

دنیا نه مقام ذوق و عیش و طرب است

عیش و طرب و ذوق درو بس عجب است

هرگز نرسیدست بمطلوب کسی

هرکس که دروست در مقام طلب است

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

آن ماه که نور چشم اهل نظر است

هر لحظه بصورت دگر جلوه گر است

مشکل که بیک حال بماند عاشق

معشوق که هر زمان بشکلی دگر است

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

ای ملک تو فارغ از شریک و وارث

و آن ملک همین قدیم و باقی حادث

جز ذات قدیم تو ندارد مطلق

تکوین مکونات عالم باعث

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

ای امر تو عقد بند پیوند مزاج

عالم بتو در فطرت و خلقت محتاج

امراض مشاکل امور امکان

از فیض وجوب تو طلبکار علاج

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

هستی بوجود تو دلیلیست صریح

هر ذره بذکر تو زبانیست فصیح

فعلی که نه بر رضا تو نیست روا

قولی که نه از کلام تو نیست صحیح

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

ای دل بگذر ز تنگنای این کاخ

آهنگ فنا کن که فضاییست فراخ

مگذار که در حدیقه تنگ چنین

نخل املت هر طرف اندازد شاخ

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

تا دل ز غم هجر پریشان نشود

شایسته ذوق وصل جانان نشود

در عالم نیست راحت بی محنت

شرط است که تا این نشود آن نشود

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

هر دم بدلم فرخ بتی می آرد

کارم ز بتان رواج و رونق دارد

جز عاشقی بتان نخواهم ورزید

فکرم اینست گر خدا بگذارد

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

یارم گره از کار بافغان نگشاد

دلدار مراد من بفریاد نداد

افغان که باو نکرد افغان اثری

فریاد که کارگر نیامد فریاد

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

حکم ازلم اسیر رفتار تو کرد

حیران لب و واله گفتار تو کرد

آیا چه دهد جواب من روز جزا

آن کس که مرا چنین گرفتار تو کرد

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

روزی که ز هر چه هست آثار نبود

وز خواب عدم زمانه بیدار نبود

نورم شرر نار و گلم خار نداشت

من بودم و یار بود و اغیار نبود

فضولی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
sunny dark_mode